خواجه جمال الدین سلمان ابن خواجه علاءالدین محمد مشهور به سلمان ساوجی در دههٔ اول قرن هشتم هجری در ساوه متولد شد. وی ابتدا در خدمت خواجه غیاث الدین محمد و سلطان ابوسعید بهادر خان بوده و پس ازبر هم خوردن اساس سلطنت ایلخانان واقعی به خدمت امرای جلایر پیوست. دلشاد خاتون همسر شیخ حسن بزرگ نسبت به سلمان کمال توجه و محبت را داشت و تربیت فرزندش سلطان اویس را به او واگذار کرد. وی در اواخر عمر منزوی شد و به زادگاه خود بازگشت و در همانجا در سال ۷۷۸ هجری قمری دار فانی را وداع گفت. از وی علاوه بر دیوان قصاید و غزلیات و مقطعات، دو مثنوی به نام “جمشید و خورشید” و “فراقنامه” به جای مانده است.

در نعت پیامبر اکرم (ص) حضرت محمدابن عبدالله صلی الله علیه وآله وسلم

سلمان ساوجی، دیوان اشعار، قصاید

هر دل که در هوای جمالش مجال یافت
عنقای همتش دو جهان زیر بال یافت

هر جا که در بلای ولایش گرفت انس
از نعمت و نعیم دو عالم ملال یافت

آداب خدمت درش آن را میسر است
کو از ادیب « ادبنی » گوشمال یافت

هر مدرکی که زد در درک کمال او
خود را مقید در کات ضلال یافت

عقل عنان کشید چو سوزن درین طلب
عمری به سر دوید و به آخر خیال یافت

جبرئیل را تجلی شمع جمال او
پروانه‌وار سوخته بی پر و بال یافت

ای منعمی که ناطقه خوش سرای را
در حصر نعمت تو خرد گنگ و لال یافت

یک ذره از لوامع نورت غزاله برد
کو شمه از روایح خلقت غزال یافت

بویی ز گرد دامن لطفت دماغ باغ
در جیب و آستین صبا و شمال یافت

هر آفتاب کز افق عزت تو تافت
نی ذل کسف دید و نه نقص زوال یافت

بر طور طاعتت « ارنی » گفت، آفتاب
یک ذره از تجلی حسن و جمال یافت

در ملک رحمتت در « هب لی » زد آسمان
یک گوشه از ولایت جاه و جلال یافت

یوسف ذلیل چاه بالی تو شد از آن
جاه عزیز مصر بدو انتقال یافت

گه نحل را جلال تو تشریف وحی داد
گه نمل بر بساط تو منشور قال یافت

چون زلف شاهدان ز تو هر کس که رخ بتافت
خود را سیه گلیم و پراکنده حال یافت

با یادت ار در آتش سوزنده باشد کسی
آتش زهاب چشمه آب زلال یافت

لطف تو با عروس جهان یک کرشمه کرد
زان یک کرشمه این همه غنج و دلال یافت

در حضرت تو روی سفید آمد آنک او
بر روی دل ز فقر سیه روی خال یافت

فکرم نمی‌رسد به صفاتت که وصف تو
بر دست و پای عقل ز حیرت عقال یافت

فکر و هوای بشریت کجا و کی
در بارگاه وصف هوایت جمال یافت

نیک اختری به منزل وصلت رسد که او
با بدر و قدر و صدر و شرف اتصال یافت

سلطان هر دو کون که کونین در ازل
بر سفره نواله جودش نوال یافت

ادنی مقام او شب معراج روح قدس
اعلی مراتب درجات کمال یافت

خلقش بهار عالم لطف الهیست
زانرو مزاج عالمیان اعتدال یافت

چل صبح و هشت خلد بنام محمد است
خود عقد حا و میم بدین حا و دال یافت

منشور فطرت ار چه به توقیع احمدی
مشهود گشت و مهر ولایت به آل یافت

سلمان به مدح آل نبی درج سینه را
همچون صدف خزینه عقد لال یافت

جز در ثنای ایزد بی چون حرام گشت
شعر رهی که رونق سحر حلال یافت

یارب به عاشق شب اسری که با حبیب
در خلوت دنی فتدلی مجال یافت

کز حال این شکسته درویش وامگیر
آن یک نظر که هر دو جهان زان مثال یافت

عکس قنچه گل نشکفته

لینک کوتاه
https://www.nabavi.co /?p=374

بدون دیدگاه

پاسخ دهید

فیلدهای مورد نیاز با * علامت گذاری شده اند