حق، ساقىِ خویش را فرا خواند
بر کام زمانه تشنگی ماند

اشعار سید علی موسوی گرمارودی - شاعر مذهبیسید على موسوى گرمارودى » گزیده اشعار

شعر شهادت حضرت عباس (ع)

اى تشنه‏‌ى عشق روى دلبند
برخیز و به عاشقان بپیوند

در جارى مِهر، شتشو کن
وانگاه ز خونِ خود، وضو کن

زان پا که در این سفره درآیى
گر «دست دهى» سبک‌تر آیى

رو، جانب قبله‌‏ى وفا کن
با دل، سفرى به کربلا کن

بنگر، به نگاهِ دیده‏‌ى پاک
خورشید، به خون تپیده، در خاک

افتاده وفا، به خاکِ گلگون
قرآن به زمین فتاده، در خون

عباسِ على، اَبوفضایل
در خانه‏‌ى عشق کرده منزل

اى سروِ بلندِ باغ ایمان
وى قُمرىِ شاخسارِ احسان

دستى که ز خویش وانهادى
جانى که به راه دوست، دادى

آن، شاخِ درخت با وفایى‏ست
وین، میوه‏‌ى باغِ کبریایى‏ست

اى خوب‏ترین، به گاهِ سختى
اى شُهره به شرم و شوربختى

رفتى که به تشنگان، دهى آب
خود گشتى از آبِ عشق سیراب

آبى ز فرات، تا لب رود
آه از دلِ آتشین، بَرآورد

آن آب، ز کف غمین فر ریخت
وز آبِ دو دیده، با وى آمیخت

برخاست ز بارِ غم، خمیده
جان بر لبش از عطش رسیده

بر اسب نشست و بود بی‌تاب
دل در گرو رساندنِ آب

ناگاه، یکى دو روبَهِ خُرد
دیدند که شیر، آب مى‏بُرد

آن آتشِ حق، خمید بر آب
وز دغدغه و تلاش، بیتاب

دستانِ خدا، ز تن جدا شد
وان قامت حیدرى دو تا شد

بگرفت به ناگزیر، چون جان
آن مَشک، ز دوش خود، به دندان

وانگاه به روى مَشک، خم شد
وز قامت او دو نیزه، کم شد

جان در بدنش نبود و مى‌‏تاخت
با زخمِ هَزار نیزه، مى‌‏ساخت

از خون، تن او، به گُل نشسته
صد خار بر آن، ز تیر، بسته

دلشاد که گر ز دست شد، دست
آبیش براىِ کودکان هست

چون عُمرِ گُل، این نشاط، کوتاه:
تیر آمد و مَشک بر درید، آه!

این لحظه چه گویم او چها کرد:
تنها نگهى به خیمه‌‏ها کرد

«اى مرگ! کنون مرا به بَر گیر
از دست شدم، کنون ز سر گیر»

مى‏‌گفت و بر آب و خون، نگاهش
وز سینه‏‌ى تفته بر لب آهش

خونابه و آب، بر مى‌‏آمیخت
وز مَشک و بدن، به خاک مى‏‌ریخت

چون سوىِ زمین خمید آن ماه
عرش و ملکوت، بود همراه

تنها نه فتاد بوفضایل
شد کَفّه‏‌ى کاینات، مایل

هم بُرج زمانه، بى قمر شد
هم خصلتِ عشق، بى پدر شد

حق، ساقىِ خویش را فرا خواند
بر کام زمانه تشنگی ماند

در حسرتِ آن کفى که برداشت
از آب فرو فکند و بگذاشت

کف بر لب رود و در تکاپوست
هر آبِ رونده، در پى اوست

هر موج به یادِ آن کف و چنگ
کوبَد سَرِ خویش را به هر سنگ

چون مَه، شب چارَده، برآید
دریا، به گمان فراتر آید

اى بحر، بِهِل خیال باطل
این ماه کجا و بوفضایل

گیرم دو سه گام برتر آیى
کو حدّ حریم کبریایى؟!

شعر شهادت حضرت عباس - حق ساقی خویش را فراخواند بر کام زمانه تشنگی ماند - موسوی گرمارودی

اى تشنه ‏ى عشق روى دلبند برخیز و به عاشقان بپیوند - شعر شهادت حضرت عباس

لینک کوتاه
https://www.nabavi.co /?p=2754

بدون دیدگاه

پاسخ دهید

فیلدهای مورد نیاز با * علامت گذاری شده اند