شعر گل فروش حبیب الله چایچیان در مدح حضرت علی‌اصغر(ع) در روز عاشورا

اشعار حبیب الله چایچیان (حسان)حبیب الله چایچیان (حسان) » گزیده اشعار

“گل فروش”

روز عاشورا که روز داغ بود
باغبان تنها میان باغ بود

باغ او گل‌های رنگارنگ داشت
با خزان بی‌مروت جنگ داشت

یورش باغ خزان بیداد کرد
کربلایش را حسین(ع) آبادکرد

یوسف زهراء که از روز الست
با خدایش رشته میثاق بست

از برای حفظ دین وعدل وداد
هرچه بودش درکف اخلاص داد

جمله گل‌هایش ز کین پرپر شدند
میهمان حضرت داور شدند

شد چو تنها آن امیر ارجمند
بانگ هل من ناصرش گشتی بلند

سینه پرسوز و، دلی صدپاره داشت
کودک شش ماهه در گواهره داشت

شیر خوارش از عطش بی تاب بود
خشک لب در انتظار آب بود

در کنار آب از جور یزید
از عطش انگشت خود را می‌مکید

باغبان تا بانک غربت ساز کرد
نرگس شهلای خود را باز کرد

ناله‌اش روحی به سوز ساز داد
با زبان کودکی آواز داد

ای پدر از بی‌سپاهی دم مزن
زین سخن آتش برین عالم مزن

ای پدر آغوش خود را باز کن
سوی میدان عزم رفتن ساز کن

ای یگانه غافله سالار عشق
اصغرت را برسر بازار عشق

چون مرا بردی بگو باصد خروش
گل فروشم،گل فروشم،گل فروش

دوست دارم همدم اکبر شوم
از دم تیر خزان پرپرشوم

دوست دارم باخدا سودا کنم
پیروی از محسن زهراء کنم

دوست دارم محو جانانم کنی
در منای قرب قربانم کنی

حرمله کو تا بر آرد حاجتم
کز عطش بی تاب گشته طاقتم

زاده شیرم بگو نخجیرکو
عاشق تیرم بگو آن تیر کو

تیر باید تا قدح نوشم کند
واندر آغوش تو بی گوشم کند

من حسین اللهی از خود نیم
بس که شیدایم نمی دانم کیم

طبق فرمان الهی ای امام
ذبح را شش ماه می باید تمام

ای پدر وقت دگر گونی شده
سن من امروز قانونی شده

ای به عرش حی سبحان قائمه
رو سفیدم کن به نزد فاطمه

من به خون خویش بازی می کنم
نزد زهراء سرفرازی می کنم

شعر گل فروش - روز عاشورا که روز داغ بود باغبان تنها میان باغ بود

صفحه اینستاگرام حرف محبت

لینک کوتاه
https://www.nabavi.co /?p=2715

بدون دیدگاه

پاسخ دهید

فیلدهای مورد نیاز با * علامت گذاری شده اند