دسته : ابوالمعانی بیدل دهلوی

ابوالمعانی بیدل دهلوی (ابوالمعانی میرزا عبدالقادر بن عبدالخالق ارلاس) متخلص به بیدل شاعر پارسی سرای سبک هندی است که در ۱۰۵۴ ه.ق در پتنه هند متولد و در ۱۱۳۳ ه.ق در دهلی درگذشت. در آثار بیدل دهلوی، افکار عرفانی با مضامین پیچیده، استعارات، و کنایات به‌هم آمیخته، و خیال‌پردازی و ابداع مضامین تازه با دقت و موشکافی زیادی همراه گردیده‌است.

بیدل دهلوى:”آینه در کربلاست”

"کیست درین انجمن محرم عشق غیور؟ ما همه بیغیرتیم، آینه در کربلاست" * صبح قیامت دمید، پرده امکان درید آینه ما هنوز شبنم باغ حیاست در پی حرص و هوس سوخت جهانی نفس لیک نپرسید کس : خانه عبرت کجاست ؟ * قافله حیرت ست موج گهر تا محیط ای املْ آوارگان ! صورت رفتن کجاست ؟ معبد حسن قبول، آینه زارست و بس عِرض اجابت مبر، بی نفسی ها دعاست * کیست درین انجمن محرم عشق غیور؟ ما همه بیغیرتیم، آینه در کربلاست بیدل ! اگر محرمی رنگ تک و دو مبر در عرق سعی حرص خفَّت آب بقاست * غزليات ، بيدل دهلوى سایه دستی اگر ضامن احوال ماست خاک ره بیکسی ست کز سرِ ما بر نخاست دل به هوی بسته ایم، از هوس ما مپرس با همه بیگانه است آن که به ما آشناست داغ معاش خودیم، غفلتِ فاش خودیم غیرْ تراش خودیم، آینه از ما جداست آن سوی این انجمن نیست مگر وهْم و ظن چشم نپوشیده ای، عالم دیگر کجاست ؟ دعوی طاقت مکن تا نکشی ننگ عجز آبله پای شمع، در خور ناز عصاست گر نیی از اهل صدق، دامن پاکان مگیر...

06:18

بیدل دهلوی:”شمع انگشت زینهار بقاست”

"شمع انگشت زینهار بقاست" * دامن دل گرفته‌ایم همه خون مستان به‌ گردن میناست پی سپر سبزه بهار توام شوخی از طینتم نیاید راست * تا ترم شرمسار پابوسم چون ‌شدم خشک‌ عذر خاک رساست درد عشقیم در کجا گنجیم دل دو روزی خیال خانهٔ ماست * نیستی آمد آمدی دارد صبح امروز خندهٔ فرداست حسرت اسم بی‌مسما چند عافیت گفتگوست ورنه کجاست * ای ز خود غافلان خبر گیرید در ته خاک بیکسی تنهاست فقر کو تا غنا کنیم ایجاد آبیار کرم‌، نیاز گداست * بیدل دهلوی ، غزلیات غفلت از عاقبت عقوبت‌زاست سیلی انجام بیخبر ز قفاست از ستمگر چه ممکن است ادب شعله را سر به جیب پا به هواست موی مژگان ز هم نمی‌گذرد پاس آداب شرط اهل حیاست حیف رویی ‌که از می افروزد...

05:06
یاران فسانه‌های تو و من شنیده‌اند - شعر بیدل دهلوی

بیدل دهلوی:“یاران فسانه‌های تو و من شنیده‌اند       دیدن ندیده و نشنیدن شنیده‌اند”

“یاران فسانه‌های تو و من شنیده‌اند دیدن ندیده و نشنیدن شنیده‌اند” نامحرمان انجمنستان حسن و عشق آواز بلبل آنسوی گلشن شنیده‌اند * غافل ز ماجرای دل و وحشت نفس بسمل...

02:25

بیدل دهلوى:”دعوی فضل و هنر خواریست درابنای دهر       آبرو می‌خواهی اینجا اندکی نادان برآ”

  "دعوی فضل و هنر خواریست درابنای دهر آبرو می‌خواهی اینجا اندکی نادان برآ"   در جهان بی‌خبر شرم ازکه باید داشتن دیده بینا ندارد هیچکس‌، عریان برآ اقتضای دور...

02:00