نامه دوازدهم آیت الله نخودکی به یکی از سادات علماء دزفول

عکس آیت الله نخودکی

مکتوب دوازدهم ازمکتوبات حضرت آیت الله حاج شیخ حسنعلی نخودکی قدس سره الشریف:

آنچه در زیر مى آید قسمتهاى گزیده اى از مجموع چند نامه است که حضرت شیخ قدس سره یکى از سادات علماء دزفول نگاشته اند:

بسم الله الرحمن الرحیم :
امید است مشمول الطاف الهیه و توجهات اولیاء حق خصوصا حضرت ظل الله فى العالمین بوده باشید، رقیمه شریفه زیارت شد، ولى نمى دانم چه بنویسم ،چه خوش گفته است خلاق المعانى کمال الدین اصفهانى قدس ‍ سره الشریف :

داریم ساقیا هوس عشرت و نشاط
جویاى راه میکده ایم اهدنا الصراط

میخانه اى بساز و بکن وقف عاشقان
چیزى که بى ریا است به از صد پل و صراط

شبانه روز پنج مرتبه به حضور حق و هر مرتبه دوبار “اهدنا الصراط”گویائیم، و حضرت حق صد و بیست و چهار هزار پیغمبر داشته است که شاید در مقابل هر نبى لااقل ده ولى بوده است ، و همه آنها براى هدایت طریق آمده اند. پیغمبرى در مناجات عرض کرد:

“رب این الطریق الیک”
یعنى : “پروردگارا راه به سوى تو کدام است”
خطاب رسید:
“دع نفسک و تعال ”
یعنى : “نفس خویش را رها کن و بیا” .

تو را تا در نظر اغیار و غیر است
اگر در مسجدى آن عین دیر است

چو برخیزد ز پیشت کثرت غیر
تو را مسجد نماید صورت دیر

عزیز من بهر حالت که هستى
خلاف نفس کافر کن که رستى

بارى وقت تشرف به آستان قدس ، حقیر خیالاتى داشتم، ولى دیدم نظر شما به جاى دیگر است. و لنعم ما قال :

هوى ناقتى خلفى و قدامى الهوى
و انى و ایاه لمختلفاتى

میل مجنون پیش آن لیلى روان
میل ناقه پس پى طفلش دوان

لیک ناقه بس مراقب بود و چست
هر کجا دیدى مهار خویش سست …

عشق مولى کى کم از لیلى بود
گوى گشتن در رهش اولى بود

زین کند نفرین حکیم خوش دهن
بر سواری کو فرو ناید زتن

بارى بعد از زمانى بر من معلوم شد که این ابتلا از کجا بوده است.

بى ادب تنها نه خود را داشت بد
بلکه آتش بر همه آفاق زد

امروزه به حسب شهرتى که بنده پیدا کرده ام ، و بحمدالله خداوند حفظ کرده است به مضمون : “کم من عثار وقیته و کم من ثناء جمیل لست اهلا له نشرته” و تا حال خداوند اعمال بد حقیر را پوشانده است به مضمون حمدى که همه روزه مى کنم: “الحمدلله الذى ستر عورتى و لم یفضحنى بین الناس” لذا غالب مردم خود را به حقیر نسبت مى دهند.

شخص دروغگوئى اعمالی را مدعى شده و گفته است که من از فلانى اخذ کرده ام ، و از اینرو رفقا مى گویند: وقتى که فلانى به او گفته است باید به طریق اولى به ما بگوید، و حال آنکه سالبه بانتفاء موضوع بوده است ، و آن شخص جهت رواج بازار خود این دروغ را گفته است ، و چه آثار وخیمى از عمل او به بار آمده است . بارى خدا حفظ کند. دیگر آنکه شخصى نقل کرد که فلانى فوت شد و داماد او رفت نزد فلانى و شیخوخیت به او داد و چون این علم را مدعى بود نسخه اى هم به او داد و او یک سال مشغول بوداما نتیجه نگرفت . دوباره مراجعه کرد و به او گفته شد فلان جاى آن خراب شده است ، لذا دستورى گرفت و باز آمد. دو سال دیگر مبتلا بود اما نتیجه اى حاصل نشد. خواست برگردد که فوت شد. اما حقیر نسخ خط اساتید را که شاید تعداد آنها حدود چهار صد نسخه باشد، و نیز نسخى را که به خط غیر صاحب عمل است ولى نسخ صحیحه است و تعداد آنها قریب سه هزار نسخه مى باشد در اختیار دارم ، اما وقتى نگاه مى کنم مى بینم این عمل یا ابدا در ناصیه طلب کننده آن نیست ، و یا اگر هست وقت ظهور آن نرسیده است. آن وقت مى بینم اگر چیزى به او بگویم هم تضییع وقت او شده است و هم تضییع مال او،و لذا ساکتم . مردم این سکوت را حمل بر بخل حقیر مى کنند، ولى خدا شاهد است که چنین نیست .
و لنعم ما قال :

مردانه ساختیم زنانه فروختیم
رو رو زنانه ساز که مردانه مى خرند

بارى چون حال مردم را چنین دیدند گفتند: “هذا زمان السکوت و ملازمه البیوت” زیرا پسند اهل این دوره ، مردمى اند که به میل اهل این زمان رفتار کنند، چه واعظ، چه ملا، و چه مفتى .

مى خور که شیخ و زاهد ومفتى و محتسب
چون نیک بنگرى همه تزویر مى کنند

حدیث است که خداوند مى فرماید: “لاتجعل بینى و بینک عالما قلبه مفتون بحب الدنیا فانهم قطاع طریقى” یعنى : “عالمى را که قلبش ‍ شیفته محبت دنیا است ، بین من و خود قرار مده ، زیرا ایشان راهزنان راه من هستند.”

ازحضرت عیسى علیه السلام سوال شد: “من نجالس ؟” یعنی : “با چه کس همنشین باشیم” فرمود: “من یذکرکم الله رؤ یته و یزیدکم فى العلم منطقه ، و یرغبکم فى الاخره عمله” یعنى “با کسى همنشین باشید که دیدن او شما را به یاد خدا بیاندازد، و سخن او بر علم و دانش شما بیفزاید، و عمل و شما را به آخرت ترغیب نموده و مایل سازد” اما مردم طالب کسى هستند که میان آنها و محبوبشان دلاله باشد. چون طالب دنیا هستند، خواهان کسى هستند که آنها را به دنیایشان برساند. مثل مردم مثل بقالى است که پدرش مرده بود و مى خواست براى او نماز و روزه بخرد. او خم شیره اى داشت و موش در آن افتاد و مرد. پس چاره اى اندیشید و شخصى را دید و به او گفت : تو یکسال نماز و روزه براى پدر من بجا آور و من این خم شیره را به عنوان اجرت به تو مى دهم . بقال پس از آنکه خم شیره را به عنوان اجرت نماز داد، خواست تقدس کرده باشد لذا از آن شخص ‍ حلالیت طلبید و گفت : شیره اى که در عوض نماز دادم ، موش در آن افتاده بود، شما مرا حلال کنید. شخص مزبور گفت : البته شما را حلال مى کنم ، به شرط آنکه شما هم مرا حلال کنید. پرسید مگر چه شده ؟ گفت : در این نمازها که متعهد به خواندن آنها بودم ، هرگاه که به رکوع مى رفتم بادى از من خارج مى شد و من علت آنرا نمى دانستم و اکنون فهمیدم . این مردم مى خواهند با ملائى مراوده داشته باشند که به درد کارهاى دنیاى آنها بخورد، و در مرحله بعدى براى آخرتشان نیز مفید باشد این است که کارهاى امروزه همه همین طور است که مشاهده مى کنید، یعنى تمام عنوان حقه بازى و دنیادارى پیدا کرده است.

“…فارجع البصر هل ترى من فطور”. از اوائل تکلیف که ماءمور به صوم “ایام البیض”و قرائت آیه “قل انما” شدم، و در این سه روز سه هزار مرتبه بر این قلب قاسى آیه: “فمن کان یرجوا لقاء ربه فلیعمل عملا صالحا” قرائت مى شد، تا کنون هواى ملاقات از سر حقیر بیرون نرفته است. باید ترک دنیادارى نمود “…لعل الله یحدث بعد ذلک امرا”.
حضرت عیسى علیه السلام مى فرماید: “ان الزق ما لم یتخرق او ینحل یوشک ان یکون و عاء للعسل”
یعنى “به درستیکه مشک هنگامى قابلیت دارد که آن عسل بریزند که پاره و پوسیده نباشد”.
“مثل الجنه التى وعد المتقون فیها انهار من ماء غیر اسن و انهار من لبن لم یتغیر طعمه و انهار من خمره لذه للشاربین و انهار من عسل مصفى …” “فیا اخوانى علیکم بموعظه الشیخ حتى تحیى قلوبکم المیته و اعملوا عملا صالحا لعل الله یرزقکم لقائه”

جان به بوسى مى خرد آن شهریار
مژده اى عشاق کاسان گشت کار

ابذلوا ارواحکم یا عاشقین
ان تکونوا فى هوانا صادقین

رنج راحت چو شد مطلب بزرگ
گرد کله طوطیای چشم گرگ

تهون علینا فى المعالى نفوسنا
و من طلب الحسناء لم یغلها المهر

فالروح اول نقدا تاءتى بها
و فى وصلنا ان کنت من خطابنا

خون ریز بود همیشه در کشور ما
جان عود بود همیشه در مجمر ما

دارى سر ما وگرنه رو از برما
ما دوست کشیم و تو ندارى سر ما

این ره این توشه این تو این منزل
مرد راهى اگر، بیا و و بیار

در ره عشق با تو کم ز تهى دستى نیست
زانکه صد عقد گهر ز آبله بر پا دارم

این سو کشان سوى خوشان
آن سو کشان با ناخوشان

یا بشکند یا بگذرد
کشتى از این گردابها

مکرر به شما عرض شده است که امروز در را بسته اند، و شما مى فرمائید سلاک رفته و به منزل رسیده اند، و حال آنکه چنین نیست . و لنعم ما قال :

“کذبتک عینیک ام راءیت بواسط
غلس الظلام من الرباب خیالا”

ترجمه:”چشمان تو یا به تو دروغ گفته یا به واسطه چیزى مشاهده کرده اى . چه بسا گمراهانى که ظلمت شب صورتى خیالى را به آنها نموده است”.

مدت زمانى است که آنچه را مى بینم ، آن است که مردم غیر از دو طایفه نبوده و براى آنها ثالثى وجود ندارد. یک طایفه حقه بازها هستند که به حقه بازى مشغولند، و دسته دیگر مردم صاف و صادق هستند که از قبل سراب را آب پنداشته و مشک مصنوعى را بجاى مشک انگاشته اند، ولى کسى را که واقعا به مقصد رسیده باشد ندیده ام . اما نباید ترک سلوک کرد، زیرا میان اشخاصى که پشت این در نشسته اند و کسانى که در بیابان گم شده اند از زمین تا آسمان فرق است . به جهت آنکه دسته اول میدانند که معشوق آنها در این خانه است ولى در را بر روى آنان بسته اند، ولى دسته دوم نمیدانند که در این بیابان و شب تار آخر دچار کدام چاه خواهند شد.

اى بسا ابلیس آدم روى هست
پس به هر دستى نباید داد دست

بلى فرق است میان کسى که بداند طریقى را که سلوک مى کند راه راست است و اینکه چه وقت به منزل مى رسد معلوم نیست ، و به او هم گفته اند:

دست از طلب مدار که دارد طریق عشق
از پا فتادنى که به منزل رسیدن است

و نیز او مى داند: “لو ادرکه الموت فقد وقع اجره على الله”
و کسى که در بیابان جهالت و ضلالت هر روز به طرفى مى رود و آخر الامر معلوم نیست در کدام چاه بیفتد و به کدام غول دچار شود.
نوشته اید: من کارى به کار کسى ندارم . بدانید که امور داراى ملاکهاى متعدد است . گاه هست که اگر انسان کسى را خلاص کرد خدا او را خلاص مى کند.
و گاه حکم مى آید:
“قوا انفسکم و اهلیکم”
یعنى : “خود و خانواده خویش ‍ را نگهدارید”
و مى فرماید:
“لاتجعل رقبتک للناس جسرا”
یعنى : “گردن خویش را پل عبور مردم قرار مده”

بارى قبض و بسط از لوازم طریق است ، تا آنکه سالک بداند:

تا که از جانب معشوق نباشد کششی
کوشش عاشق بیچاره به جائى نرسد

هر عنایت که دارى اى درویش
هدیه حق شمر نه کدیه خویش

تا بداند که حسنات همه از جانب اوست ، و سیئات همه از ناحیه ما.
در حدیث است :
“انا اولى بحسناتک”
یعنى : “من نسبت به نیکیهاى تو بر تو اولویت دارم”.
در هر حال عرض مى کنم که امروز در بسته است و مثل سابق فتوحات در کار نیست، ولى نمى گویم که کسى ترک طریق کند وبخوابد، چرا که :

دوست دارد یار این آشفتگى
کوشش بیهوده به از خفتگى

اندرین ره مى تلاش و مى خراش
تا دم رفتن دمى غافل مباش

تا آنجا که مى توانید در امر نماز اول وقت و حضور قلب در نماز و تلاوت چند آیه از قرآن با تدبر در معانى آن در سحرها مداومت نمائید. نمى دانم چه دوره اى شده است که وقت بودن سر کار به قدرى موانع داخلى و خارجى غلبه کرد که به کل از مقصد و مقصود بازمانده ایم . بعضى مطالب است که به کتابت در نمى آید. بارى دو مطلب را خاطر نشان سرکار مى کنم :
اول آنکه انسان باید خود جد و جهد کند تا اطمینان نماید که طریقی را که می خواهد سلوک کند طریق حق است . آن گاه که حقیت طریق معلوم شد، اگرچند روزى فتح باب نشد سالک نباید دلتنگ شود. نه آنکه انسان از اول بدون آگاهى وارد طریق شود، و در آخر همچنان مشکوک باشد که آیا این طریق حق است ؟ و یا این راهنما راستگو است یا دروغگو و به خود بسته است ؟
دوم آنکه اگر انسان به وظائف خود عمل کند، خداوند مطالب را در هر وقت و هر جا که باشد به او مى رساند.
“واستعینوا بالصبر و الصلوه”
در باطن نماز تعمق نمائید و رساله اسرار الصلوه را که از شهید اول است به دست آورید وقدرى در آن نظرنمائید.
همچنین در قرآن تاءمل کنید، واز مناجات خمس و عشره هر روز صبح یکى را بخوانید، وقتى به اتمام رسید از اول شروع کنید. آیه “و من یتق الله”را با تدبر در معانى که مشغول باشید، انشاءالله امید است که کارها اصلاح شود:

هله نومید نباشى چو ترا یار براند
اگر امروز براند نه که فردات بخواند

گر بروى تو ببندد همه درها و گذرها
در دیگر بگشاید که کس آن راه نداند

در بروى تو ببندد تو مرو صبر کن آنجا
که پس از صبر ترا او به سر صدر نشاند

چون دم میش نماند زدم خود کندش پر
تو ببین کین دم یزدان به کجاهات رساند

عرض مى شود به تمام احباء اظهار فرمائید که طریقه فلانى غیر از طریقى است که شنیده اید . همه بدانند که طریقه حقیر طریقتى است که تمام مطالب شرع را نهایت اهتمام دارد، خلاف باقى طرق که به مطالب شرعیه خیلى بی اعتناء هستند. مثل آقا سید حسن مرتاض که گفت اگر معصوم هم بگوید صومایام البیض خوب است ، گوش به حرف او نمى کنم . در طریقه حقیر، خصوصا نماز خیلى مورد توجه است ، که هر چه زحمت و توجه است به نماز معطوف دارید.
“و اعلموا رحمکم الله ان مدار الامر مریدور على ثلثه اشیاء: السهر، واکل الحلال ، و التوجه فى الصلوه و حضور القلب فیها” .
عرض مى شود که ادعیه اى را که مى فرستم به دوستان بفرمائید که قرائت کنند.
همه گله دارند که حاج شیخ دستور ذکر قلبى نمى دهند.
بعضى مطالب را خوش ندارم اظهار کنم . طریقى که آنها در سابق رفته اند خطا میدانم و ناچارم بگویم از اول شروع کنند. اگر خود قابل نیستم ، ولى اجازه از شخص کامل بوده است ، و لذا حقیر به هر کس دستورى میدهم قصدم کلام آن بزرگ است . دیگر آنکه تمام هم حقیر در نماز است که معراج مؤ من است .
اینکه انسان دو سه خواب ببیند، و یا وقت ذکر نورى مشاهده کند، به هیچ وجه مورد نظر حقیر نیست .

عمده نظر در دو مطلب است :
یکى غذاى حلال ، دوم توجه در نماز و اصلاح آن . اگر این دو درست باشد باقى درست است . عمده هم حقیر اصلاح قلب است و ذکر”یاحى یا قیوم” سحرگاه براى همین است. ولى رفقا خبر از طریقه معالجه حقیر ندارند. آنها نظر به طرق معموله امروزه دارند و حقیر ابدا به طریقه آن ها عقیده ندارم ، و از این رو در معرض اعتراض ها واقع مى شوم . اگر چند روزى درست توجه میکردند این مطالب معلوم مى شود. امید است دائما موفق و مؤ ید بوده باشید. مطالب معلوم ، ولى نوشته بودید خط تو که آمد نوشته بودى بعضى که رفته اند مانع مى شود. ولى حقیر نوشتم : اولا آنکه بعضى رفته اند، بگذار بروند

عشق ز اول سرکش و خونى بود
تاگریزد هر که بیرونى بود

دلم مى خواست اطوار سابقین را ببینم که چقدر به این در و آن در مى زدند. امروزه بعضى دکانى بازکرده اند و دامى انداخته اند . اگر چه بعضى لحمى ندارند ولى مقدمه اند براى ذوی اللحوم . و مى گویند مرید باید آهو گردان باشد، یعنى به هر دروغى و تدبیرى مردم را به دام ما داخل کند. فهو لحلوائهم هاضم و لدینهم حاطم و لنعم ما قال :

یار من شاهد هر جمع بود وین چه عجب
کو بخود ره ندهد عاشق هر جائى را

فدایت شوم آنها را که گفتم بگذار بروند. مکرر به شما نوشتم که امروزه چشم من به شما و امثال شما روشن است که با این عفت رفتار مى کنید. نمى دانم آیا این همه عبارات من در پیش یک وسوسه هیچ باشد؟

اوحدى شصت سال سختى دید
تا شبى روى نیکبختى دید

حضرت موسى علیه السلام در دفعه دوم ، حضرت خضر علیه السلام را از زمین بلند کرد و بر زمین زد و بر روى سینه او نشست و مشت را بلند کرد که بر سر او بزند گفت :
“اقتلت نفسا زکیه به غیر نفس ؟ ”
وقتى حضرت خضر علیه السلام گفت :
“الم اقل لک انک لن تستطیع معى صبرا”
حضرت موسى علیه السلام از روى سینه او برخاست و معذرت خواست و حضرت خضر علیه السلام به او هیچ نگفت . ولى وقتى حضرت موسى علیه السلام گفت :
“لو شئت لا تخذت علیه اجرا”
حضرت خضر علیه السلام فرمود:
“هذا فراق بینى و بینک”
گفت : این طریقه مزدوران است نه رویه عاشقان ، تو بندگى چو گدایان به شرط مزد مکن .

در دیارى که توئى بودنم آنجا کافى است
آرزوى دگرم غایت بى انصافى است

ظاهرا بزرگان خیلى بر احتراز از مجالست با منکرین تاءکید دارند، و گفته اند ضررى که یک وسوسه به وجود مى آورد در طول سالهاى دراز ممکن نیست بتوان آنرا رفع نمود.

حق ذات پاک الله الصمد
یار بد بدتر بود از مار بد

مار بد تنها همین بر جان زند
یار بد بر جان و بر ایمان زند

“ربنا ارنا الذین اضلانا من الجن و الانس نجعلهما تحت اقدامنا…”
یعنى : “پروردگارا ما، کسانى که ما را گمراه کردند از جن و انس به ما بنما تا آنانرا زیر پاى خود لگد کوب کنیم.”

توفیق ندادند بزرگان همه کس را
تا یار که را خواهد و میلش به که باشد

حکایت دختر کیخسرو و عشاق خاکستر نشین او را بزرگان نوشته اند . بارى اخلاص حقیر به اهل بیت عصمت و طهارت است . امید است که خداوند توفیق دهد که بر این اخلاص باقى باشم ، ولى مطالب طریق مطالب دیگرى است .در واقع حقیر هم خدمتگزارى بیش نیستم . رد و قبول کار دیگرى است و کار حقیر نیست . وقتى به شما نوشتم که شبى شخصى را که خیلى فریاد و ادعا در سلوک داشت و خود را سالک طریقت مى پنداشت دیدم که شخص بزرگى به او خطاب کرد:

هرگز نرسى به کعبه اى اعرابى
این ره که تو مى روى به ترکستان است

مؤلف کتاب مرآت المحققین مى نویسد: از تعداد بیشمار نطفه چند عدد از آنها بسته مى شود، و باقى سقط مى گردد، تا چند عدد از آنها به دنیا آیند و چقدر در طفولیت بمیرند، و چند نفر آنها به حد تکلیف برسند ، و چقدر از آن ها طالب راه خدا شوند، و چه تعداد از آن هابروند تا بالاخره یکى در راه خدا وارد شود و سالک این راه گردد. بارى شرایط زیادى براى سلوک لازم است .

از خدا خواهیم توفیق ادب
بى ادب محروم ماند از فیض رب

بى ادب تنها نه خود را داشت بد
بلکه آتش در همه آفاق زد

نمى دانم چه شده که کسى باقى نمانده که یک کلمه از شرائط سلوک را بداند. همین اظهار طلب میکنند و بس . والسلام علیکم. در هر حال التماس ‍ دعا دارم که خدا ما را در مقام امتحان نیاورد،
“و فر من الناس فرارک من الاسد و الافاعى”
فدایت شوم امروزه دوره دیگرى است . حکایت صدق و راستى بکل مرتفع است، و مردم آنرا افسانه مى شمارند و گوینده آنرا سفیه و بى عقل نامند. در سابق مردم دیگرى بودند و امروز تمامش حکایت دیگر است .
شخصى از حدیث: “علماء امتى کانبیاء بنى اسرائیل ، او افضل من انبیاء بنى اسرائیل” سوال کرده است و به او جواب داده اند و چاپ کرده اند خود مى دانید که چه هنگامه ها برپا کرده اند که خیلى از مرده زنده کردن بالاتر است . مرده زنده کردن یک نفس بوده و آنها در سر چه هنگامه ها، چه بهشت ها چه انوار، که اینها همه فوق مرده زنده کردن است . شما متوقع مى باشید که عنوان کردن اینگونه عبارات در حد حقیر نیست . بنده امروزه مى بینم که طریق مسدود است . واقع را به شما عرض مى کنم . عرض کردم درباره سر کار خیالى داشتم و آن این بود که مثل خودى تولیدکنم که اگر فردا شخصى مثل شما پیدا شود و طالب این مسلک باشد کسى باشد مثل حقیر که بعضى مطالب را گفتگو کند. ولى شما سوال مى کردید از سلوک هفت وادى فقر. عرض کرده ام که راه بسته است ، و اگر غرض این بوده که حقیر اسم این گونه مطالب را روى خود بگذارم چنین نمى کنم .
“فمن کان یرجو لقاء ربه فلیعمل عملا صالحا”
بارى غرض حقیر از بسته بودن راه ، همان هفت وادى است که در سابق طى مى کردند، و غرض از اینکه عرض شد درباره شما خیالاتى داشتم این بود که سلوک خود را به سر کار تقدیم کنم . نعم ما قال :« هوى ناقتى و قدامى الهوى » عرض مى کنم که روح طریقه حقیر توجه به نماز و معانى و نکات آن ،
درجه به درجه است یعنى اشخاصى که مایل به طریقه حقیر هستند اول باید معانى صورى نماز را بفهمند، بعد تاءویلاتى که عرض شد، و بعد نکاتى دیگر.
به همان نحو که مولانا الصادق علیه السلام در کلمه “ایاک نعبد” کررها حتى غشى علیه
یعنى آنقدر تکرار فرمودند که حال بیهوشى به آن حضرت دست داد، نه اینکه بی اعتنایی به احکام شرع باشد وتمام توجه به اذکار معطوف گردد. حقیقت را باید از شریعت تحصیل نمود. حقیر طالب این مقام و سالک این راه بوده و بستگان این حقیر را نیز اعلام کنید که حقیقت را که ما در طلب آنیم باید از همین شریعت تحصیل کنیم و نه از جاى دیگر،
به همان نحو که ائمه (ع ) رفتار نموده و مشایخ ما تحصیل کرده اند . دیگران طریقى که دارند غیر از اینست و ما طالب و سالک آن نیستیم . بارى خدا مى داند که عقیده حقیر که به سر کار غیر از این است که خیال کرده اید، اما چه کنم که خیال شما غیر از خیال حقیر است. حقیر هر چه دارم از همین طریقه پیدا کرده ام ، جز آنکه صبورى مى خواهد، چه کنم که خدا نمى خواهد.
“کن عن امورک معرضا و کل الامور الى القضا”
فدایت شوم طریقه حقیر همین بوده است. تصرف خود را کنار بگذارید و خود را به خدا سپارید.
“الیس الله بکاف عبده”.
امیدوارم که خداوند بزودى فرج برساند ولى تصرف خود را کنار گذارید . معناى توکل واگذار نمودن امر است به خداى .

کار خود گر به خدا باز گذارى حافظ
اى بسا عیش که با بخت خدا داده کنى

مکرر به شما عرض شد که این عرایض بنده از من نیست . بلکه از شخص ‍ بزرگى است که به نیت او میگویم . همان شخص که در عالم خواب به شما فرمود: “شما هم رفتید” اجازه نوشتن دعا آنچه متعلق به حقیر است ، اجازه دادم . ولى آنچه امر ایشان بود گفتم و گفتید نمى خواهم ، دیگر چیزى بدست من نیست . من اظهار اخلاص خود را کردم ، ولى سرکار خود رد کردید. عرض بنده این بود که قریب بیست سى نفر چشم آنها به شما بود و به واسطه شما گرم در راه بودند. شما به واسطه حرف یک نفر تمام آنها را سرگردان کردید و متحیر نمودید. با وجودى که چند ماه قبل به شما نوشتم که شبى دیدم یک نفر در میان جمعیت خیلى داد و بیداد مى کرد و شخص ‍ بزرگى به او گفت :

هرگز نرسى به کعبه اى اعرابى
کاین ره که تو مى روى به ترکستان است

با وجود این شما چرا دنبال او رفتید؟ وقتى که شما از حقیر استرشاد کردید گفتم : خود را قابل نمى دانم اما براى آنکه بیکار نباشید چیزى مى گویم که مشغول باشید، تا وقتى برسید به کاملى ، آنوقت ترک کنید و به دستور او عمل کنید. اگر به کاملى رسیدید دیگر با من چکار دارید؟ و اگر به انسان کامل نرسیدید چرا آن را ترک کردید؟ دیگر آن که من خود کاره اى نبودم و دستور از دیگرى است ، وقتى که خود ترک کردید من چه کنم ؟ و اگر مى فرمائید ترک نکرده ام ، پس مشغول باشید و دیگر احتیاج به اذن جدید نیست . درباره گرفتاریهاى این دوره ، از نحوست این ایام غافل مباشید. نمیدانم آیا مبتلا بوده اید که گاهى در بیابان باد مخالف به قدرى با شدت حرکت مى کند که کسى قدرت راه رفتن ندارد.
شبى ما مبتلا شدیم ، و در آن شب ناچار کجاوه را پائین آوردند و مردم به قدر دو ساعت به رو در افتادند. از بس که باد مخالف مى وزید و خاک و ریگ را به صورت مردم مى پاشید، نه آدمها و نه مالها قدرت بر حرکت نداشتند. همچنین امروزه به همین نحو است و وزش باد مخالف همه رهروان را از راه بازداشته است. گذشته از آن ، سالک را قبض و بسط است که کارش را تمام مى کند، و هر مقدار قبض امتداد داشته باشد در مقابل آن بسط ممتد مى شود. و لنعم ما قال :

کم حوصلگى است آنکه سالک بیگاه
خواهد شود از سر حقیقت آگاه

وامانده بود راهروى کو هر دم
پرسد خبر از دورى و نزدیکى راه

انسان باید اول خوب دقت کند تا یقین پیدا نماید که طریقى را که سلوک میکند طریق حق است . وقتى فهمید که راه است و چاه نیست ؛ دیگر غصه دیر به مقصد رسیدن را نخورد. و لنعم ما قال :

دست از طلب مدار که دارد طریق عشق
از پا فتادنى که به منزل رسیدن است

“…ومن یخرج من بیته مهاجرا الى الله و رسوله ثم یدرکه الموت فقد وقع اجره على الله ..”
مثلى است معروف که : کور چه مى خواهد؟ دو چشم بینا اما نکته مهم است که در این راه “ان قلت ان قلت”بدرد نمى خورد. نه اینکه مرادم این باشد که ادم باید ساده باشد و هرچه بگویند قبول کند، این هم خیلى بد است ، خصوصا در این دوره که ریگهاى بیابان نیز تماما دزد شده اند .
خلیلى قطاع الفیافى الى الحمى کثیروان الواصلون قلائل
انسان باید ابتدا نهایت دقت را به کار برد که دست به دست نا اهل و دزد ندهد، اما بعد از آنکه فهمید راهنماى او نااهل نیست ، “ان قلت ان قلت “را ترک کند، و در میان مطالب دو مطلب را اهتمام نماید که اصل و مبناى عمل حقیر همین دو است : اول حلیت غذا، که تا میتواند دقت کند، اما نه آنقدر که از کار بیفتد بلکه به قدر مقدور.
دوم حضور قلب است در نماز و اهتمام به نماز اول وقت که :
“الصلوه عمود الدین ان قبلت قبلت ماسویها”.
خرده خرده ظواهر شرع را از دست دادیم . و طریقه اصولى هر قدر قوت گرفت طریقه احتیاط ضعف پیداکرد.
“حتى بلغ الامر الى ما بلغ فعلیکم با التقید بالظواهر و المستحبات و الاحتیاطات ولیکن بالنمط الاوسط.”
بین الطلوعین را به چهار قسمت تقسیم کنید: یکى اذکار و تسبیح ، دیگرى ادعیه ، سوم قرائت قرآن ، و بالاخره فکرى در اعمال روز گذشته. اگر موفق به طاعتى بوده اید شکر کنید و اگر خداى ناکرده ابتلاء به معصیتى یافته اید استغفار کنید. دیگر آنکه هر روز صدقه دهید، ولو به وجه مختصر. شبها قدرى در بى اعتبارى دنیا و انقلاب آن فکر نمائید و ملاحظه کنید که دنیا با اهل دنیا چگونه سلوک مى کند. مى گویند انسان سه نوع خورش دارد همانطور رفقاء انسان نیز باید سه نوع باشند:
یکنوع به منزله غذاى هر روزه است ، نوع دیگر به منزله دوا که سالى یک مرتبه لازم مى شود، و نوع سوم حکم سم دارد که باید از آن اجتناب کرد.

نخست موعظه پیر مى فروش این بود
که از معاشر ناجنس احتراز کنید

امروزه همین قدر نهایت شکر را داشته باشیم که در این ایام که صرصر قهر الهى درختهاى کهن را ریشه کن مى کند “کانهم اعجاز نخل منقعر” خداوند شما را توفیق داده است که به ذکر او مشغول باشید. باید صبر کرد و تضرع نمود انشاء الله اصلاح مى شود.
بارى به عرض مى رساند:

یک چشم زدن غافل از آن شاه نباشد
شاید که نگاهى کند آگاه نباشید

“ان لربکم فى ایام دهرکم نفحات”
بارى دوستان از هواجس نفسانى خیلى شکوه دارند. امر بفرمائید به تدبر و تفکر در آیات آخر سوره مبارکه فرقان که با “و عباد الرحمن”
شروع مى شود:
“و عباد الرحمن الذین یمشون على الارض هونا و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما”
ببینید که خداوند اشخاصى را که به خود نسبت داده است صفاتشان را چگونه بیان مى کند، و هر قدر بتوانید خود را به آن آداب مؤ دب نمائید و بهر نحوى که باشد وصیت خدا و پیغمبر (ص ) و ائمه (ع ) و مشایخ کرام را که تقوى باشد از دست ندهید. بلى امروز دوره ترقى است .
بحمدالله مشایخ این دوره ترقی نموده و از ائمه علیهم السلام نیز بالاتر رفته اند و به مریدان خود اذن مى دهند که هر مالى را که در هر کجا که هست تصرف کنند، در حالیکه ابدا از ائمه (ع ) چنین حکمى نرسیده است ؛ که ما به شما اجازه مى دهیم مال هر کسى را تصرف کنید.
حضرت قطب الاقطاب شیخ صفى الدین اردبیلى که واقعا آفتابى است بى بدیل چقدر بر این امر اهتمام داشته است ، تا آنجا که وقتى در مجلس سلطان با علاء الدوله سمنانى جمع شدند و شیخ غذا نخورد، سلطان گفت :
اگر غذاى من حرام است چرا علاء الدوله خورد؟ و اگر حلال است چرا شما نخوردى ؟
شیخ متعذر شد به این که :
علاءالدوله بحر است و دریا هیچگاه نجس نمیشود. حتى آنکه وقتى که یکی از مریدان اشکال کرد که :
شیخ چرا مال فلان طایفه را که دزدند مى خورد؟
شیخ گفت : فرزند ، کى من قبول کردم ؟ و نگفت من قطبم و هر چه بخورم عیب ندارد.
حقیر از اول عمر هیچگاه در مقام مراوده با مردم نبوده ام .
هنوز به حد حلم نرسیده بودم که کتاب مجمع البحرین را گرفته و همان شب اول به دو حدیث برخوردم ،
یکى از آندو این بود که معروف کرخى به حضرت صادق علیه السلام عرض کرد:
“اوصنى یابن رسول الله”
فرمود: “اقلل معارفک”
عرض کرد: زدنى فرمود: “انکر من عرفت”.
نمى دانم چه حکایت است خداوند مى فرماید:
” یا داود ترید و ارید و لا یکون الا ما ارید”
یعنی : “اى داود تو اراده مى کنى و من نیز اراده مى کنم ، اما جز آنچه من اراده کرده ام واقع نخواهد شد.”
وقتى در مقام عیال گرفتن بودم به یکى از دوستان گفتم : نهایت جد و جهد و احتیاط را مى کنم ، با وجود اینکه یقین دارم که اگر چاهى براى من کنده شده باشد همین احتیاطهاى من مقدمه افتادنم در آن چاه است .
گفت : با این عقیده پس احتیاط یعنى چه ؟
گفتم : امر است و ناچارم به وظیفه خود که اطاعت و اهتمام به حصول ماءمور به است عمل نمایم .

درباره کارى اخوى بخصوص حدیث است از حضرت رسول (ص ):
“ما اخاف على امتى الفقر ولکن اخاف علیکم سوء التدبیر فعلیکم به حسن التدبیر”
آنچه خواستم این مطلب را به او بفهمانم نتوانستم و دیدم که او این خرابکاریها را حمل بر توکل مى کند و اعتنایى به این مطلب ندارد، این است که در آخر باید چنین مبتلا شود. همانطور که مسائل طهارت و شکیات و سهویات و قرائت باید پیش اهلش ‍ درست شود، عقاید نیز به طریق اولى چنین است .
ولى امروزه از هر کس ‍ درباره اصول عقاید سوال شود دیده مى شود که تمام عقایدش را به خیالات خودش درست کرده است ، آنهم به این نحو که ضعیفه مى گفت :

قربان روم خدا را
یک بام و دو هوا را

این سربام گرما را
آن سربام سرما را

در امور دنیوى ، خودش همه کاره مى باشد، و نهایت حیله و تزویر و تدبیر را به کار مى برد، ولى در امورى اخروى تمام اتکالش به خدا است و خدا را رحیم و غفار مى داند “فاعتبروا یا اولى الابصار”
بارى آنقدر هست که انسان باید مواظب باشد. در عین آنکه همه در تحت قلم تقدیر واقع اند، اما باید نهایت جد و جهد را به کاربرد.

از قضا سرکنگبین صفرا فزود
روغن بادم خشکى مى نمود

وز هلیله قبض شد اطلاق رفت
آب آتش را مدد شد همچو نفت

و باز هم “فاعتبروا یا اولى الابصار” و ظاهرا ازمرحوم فیض قدس سره باشد که مى گوید:

چون ماهى ضعیف که افتد در آب تند
در عین اختیار مرا اختیار نیست.

برگرفته از کتاب گرانسنگ “نشان از بی نشانها” تألیف حکیم متألّه مرحوم آیت الله مقدادی اصفهانیجلد ۱ کتاب نشان ازبی نشانها

لینک کوتاه
https://www.nabavi.co /?p=1416

بدون دیدگاه

پاسخ دهید

فیلدهای مورد نیاز با * علامت گذاری شده اند