« قسمتی از نامه های دیگر»

از غیر طریق که کسی وارد شود هر چه برود از مقصد دورتر می رود.

خشت اول گر نهد در کار کج
تا ثریا می رود دیوار کج

افرادی میآیند که آمده ایم از تو دستور می خواهیم به چه نحو. آنچه را ما میگوییم تو بگوئی، بروی پیش حکیم آمده ام معالجه آنچه را من میگویم برای من بنویس و بده بگو به این نحو رفتار کن کسی که حکیم میرود باید خیالات خود را کنار بگذارد و تمام توجهش به حکیم باشد. در غیر اینصورت هرگز این درد دوا – نمیشود. هر کاری راهی دارد و باید از طریق عادی و طبیعی خود انجام میشود و خلاف عادت درست نیست. ائمه ماکه صدر اعظم در خانه خدا میباشند چنین کاری نکردند تا چه جای دیگران، گاهی از باب معجزه با کرامت کاری می کردند ولی میگویند با یک گل بهار نمی آید عموماً هرگز این گونه رفتار نمیکردند.

شخصی از شیعیان قرض داشت حضرت فرمودند خلیفه مرا خواسته من که رفتم تو بیا بگو به این قدر من از حضرت طلب دارم تا خلیفه به قصد ادای قرض من بدهد و بطریق خوارق عادت رفتار نمی کردند جهت آنکه عادت جاری بشود.

میگویم در بسته شده آن مطالبی که سابق بود بکلی از میان رفته ولی نه اینکه راه خدا رفتن و نرفتن مثل هم است ابدأ چنین عرضی نمیکنم هر قدمی انسان رو به خدا برود کلی آثار دارد اما نه مثل پیش در گذشته مردمانی بودند راه رفته بعضی را می بردند. فعلاً یک نفر که قدری از مقامات بالای قلب را بداند نیست شاید از مقام قلب هم خبر ندارند. وقتی که گیر دانا افتاد. میگوید مطالبی از بزرگان به ما رسیده ما هم به مردم میگوییم بیچاره بفرض قانون شیخ الرئیس و حاوی محمد زکریا گیر تو آمد که هیچ چیزی از آنها نمی فهمی چه نتیجه دارد. باری

هر کسی از طن خود شد یار من
و از درون من نجست اسرار من

بهر صورت از در خانه خدا ناامیدی کفر است.

اندرین ره میتراش و میخراش
تا دم رفتن دمی غـافـل مـباش

« قسمتی از نامه دیگر »

شنیده ام سخنی خوش که پیر کنعان گفت فراق یار نه آن میکند که بتوان گفت ولى علیکم بالصبر فانه مفتاح الفرج و هو الذی یخلصنا من الهرج باری حضرت حق میفرماید و من یعش عن ذکر الرحمن نقیض له الشیطان فهوله قرین عزیز من کسیکه وارد شد بجهتی الرحمن بهر حال باشد باید صبر کند بجهه آنکه خروج عن جهتی الرحـمن دخول بجهتی الشیطان است.

کم حوصلگی است آنکه سالک بیکاه
خواهد شود از سر حقیقت آگاه

وامانده شود راهروی کو هر دم
پـرسد از دوری و نـزدیک راه

حبیب من واعلم ان الصبر من الایمان بمنزله رأس من الجسد ولاخیر لجسد لا رأس فیه الیه

در حین تنگدستی در عیش کوش و مستی
کین کیمیای هستی قارون کند گدا را

باری ملتفت باشید سعی در هر کاری لازم است. انما یوفى الصابرون أجرهم بغیر حساب اما در مورد شخص مورد نظر دو تعجب دارم اول اینکه معروف است بیکی از بزرگان گفتند بیا برویم دعای باران گفت امروز صبح بحمام رفته ام حمامی دو پول طلب دارد نمیتوانم بیایم شخصی دو پول داد گفت بده بحمامی بمحض خروج از شهر بقدری باران آمد که اندازه نداشت نمی دانم این آدم که میگفت دو هزار تومان قرض دارم چگونه کسب خود را رها میکند میآید بمشهد که ریاضت بکشد و مقامات پیدا کند اگر بمن میگفت دو هزار تومان قرض دارم ممکن نبود اجازه بدهم دوم اینکه آدمی که ماهی ۳۸ تومان درآمد داشت و اهل بعضى ولخرجی ها هم نیست چرا باید کسر بیاورد چه جای آنکه دو هزار تومان هم قرض بالا بیاورد. شخصی که او را می شناخت می گفت دروغ می گوید کلی پول نقد دارد شما نتوانستید بفهمید این دو هزار تومان کجا رفته و خرج چه شده که امروز باین پریشانی باشد همین است که هر چه کردم که اصلاحی در کارش بشود نشد باید از او پرسید شماکه می خواستید ریاضت بکشید و بمقام عالی برسی وقتی که این پولها را میخواستی قرض کنی و در مقابلش چیزی نداشتی به چه عنوانی این پول را میگرفتی دیگر اینکه کسی که میرود پیش حکیم باید تمام احوال خود را بگوید کجا بمن گفت که من دو هزار تومان قرض دارم تا من بگویم تکلیف تو اربعین نیست اول تکلیف تو اینست که بروی قرض مردم را بدهی حتی همین زیارت کـه آمـده ای خلاف شرع بود اول باید فرض مردم را داد که واجب است سپس زیارت که مستحب است همین قدر بدانید آنچه زحمت میکشد مال و عمر تلف می کند و ابدأ برای او هیچ تفعی ندارد الا زحمت امـا چـه کـنـم کـه نصیحت کسی را نمی شنود. نـعـم مـا قـال

نصیحتی کنمت بشنو و بهانه مگیر
هر آنچه ناصح مشفق بگویدت بپذیر

گذشته از این که حدیث است دعای چهار نفر مستجاب نیست آنچه دعا کند یکی آنکه مالی را خدا باو داده و او بغیر طریق شرعی از دست داده چه براه حرام خرج کند چه اسراف کند چه اینکه بکسی بدهد بدون بینه و سند شرعی و آنکس بـعـد حـاشـا کـند. خداوند به او میگوید مال دادم چرا از دست دادی. خدا نکند پای امتحان در آید نامعلوم شود در چه کاریم همه.

« قسمتی از نامه دیگر »

سئوال کردند از شخص حکیمی که سخت ترین چیزها در دنیا چیست؟ جواب داد :

سخن حقی که دوستان نرنجند. حدیث از صادق آل محمد (ص) است که جواب الکتاب واجب کجواب ردالسلام همیشه در فکر بودم که جواب بنویسم که اسباب رنجش نشود و جواب حق داده باشم لذا بعد از فکر بسیار چونکه مقام نصیحت و حق گفتن است انشاء الله ملتفت مطلب شده باشید و اسباب رنجش نشده باشد. همانطور که قبلا گفته ام اگر کسی که طالب راه است دستش بکاملی نرسد بدستور حقیر رفتار کند تا دستش بکاملی برسد آب که نیافت بخاک تیمم کند ولی اینطور که شما سلوک می کنید بر فرض آنکه بکاملی برسید برای شما هیچ نفع ندارد. اولا اینکه بدانید منوط است پیش کامل کالمیت على لدى الغسال که از خود هیچ تصرفی نداشته باشد و تمام بدستور او عمل کند. شما میفرمایید خرابی کار اینست که وجه معیشت ندارم عبالوار هم هستم یک عمل نقره با طلا را داشته باشم که حواسم جمع شده مشغول عبادت شوم اولا اگر چنین باشد که مردم بدانند فلان جا عمل نقره و طلا هست تمام مردم طـالب راه خـدا می شوند. دیگر اینکه هیچ طبیبی چنین مریضی را معالجه نکرده که بگوید من می گویم این مرض من است و فلان دوا را بمن بده دوم اینکه اگر انسان متوجه شد که جایی کسی راه خدا دارد بصدق وارد می شود و بدستور رفتار می کند جناب عالی میآیید به تهران پیش …. از آنجا پیش بنده اگر باین مرد سر سپردی و وارد شدی همانجا مدنی مشی کنید تا به بینید چه می شود نه اینکه فی الفور بیایید. پیش حقیر بعد هـم هـر دستوری بدهم بفرمایید من عمل می خواهم باز مرسوم است که یک خدمتی بـطالب رجـوع می کنند حقیر رساله تفسیر سوره هل اتی را گفتم بنویسید. بیست ورق شاید بعضی مطالب در سلوک داشت گفتگویی هم می شد. بعد از دو ماه که رفتید دیدم کتاب در توی اطـاق است یک صفحه هم نوشته نشده، بشما عرض کردم من کامل نیستم من حکم آب را ندارم من خاکم حکم تیمم را دارم شما باید بدستور من رفتار کنید اگر بکاملی رسیدید بعد بروید بدستور او عمل کنید والا باید باین رفتار شود. اگر بکاملی رسیده اید دیگر از من دستور خواستن یعنی چه اگر کامل نبود اعراض از دستور من یعنی چه، بعد هـم می نویسید بکسی اظهار نکنید من فلان جا رفته ام. مدتی بود شما و آقای …. با من نبع داخل سلسله …. شدید، رفقا، هم که آمدند مشهد بآنها وارد شدید. حشر تمام با آنها داشتید. دیگر حقیر چه اظهار بکنم کاش این ورود بطریق صحیحی انجام می شد. اینکه همه اهل یک شهریم یا با هم شریک هستیم حرفی واهی بیش نیست. مسئله شـرکت نیست هر کسی باید تحقیق کند بهر که و ثوق پیدا کرد داخل شود این حرف که همه باید در یک جا باشیم یعنی چه بعد از آنی که عده زیادی چشم بشما دارند یا تمام نظرشان بشما باری تمام این سلوک بخلاف بود چشم را باز کنید که بعد از این اقلا بدرستی رفتار شود. ملتفت باشید که اگر بکاملی رسیدید طریق را بدانید که چه نوع باید سلوک کرد انسان هر کاری که می کند باید از روی تعقل باشد نه اینکه (یمیل کل ناعق) باشد این بود آنچه را عقل حقیر میرسید و باید می گفتم والسلام علیکم و رح و رحمه الله و برکاته

ایضاً اگر بخاطر داشته باشید یکبار بشما نوشتم یک شب دیدم شخصی داد و فریاد و های و هوی زیادی می کرد شخص بزرگی باو اشاره کرد و گفت:

هرگز نرسی بکـعبه ای اعـرابـی
کاین ره که تو میروی بترکستان است

با وجود این باز شما دنبال باطل را گرفتید و همراه او رفتید نـمیـدانـم ایـن نـامه هـا کـه می نویسم هیچ مثمر ثمر خواهد بود یا نه.

مرحوم پدرم رحمه الله علیه فرمودند: در نجف که خدمت مرحوم آقا سید مرتضی کشمیری رسیدم به ایشان عرض کردم از طریق مکاشفه و باطن و از دلایل ظاهری بر من یقین شده است که از نسل حضرت زهرا (ع) هستم. مرحوم سید فرمودند: بهتر آن است که شما طریق احتیاط اتخاذ نموده و هیچگونه صـدقات را مصرف ننمائید. بعد می فرمودند: برای مرحوم آقا سید مرتضی کتابت می کردم. در آن زمان هزار سطر را سه تومان حق الکتابه می دادند چون من بی غلط می نوشتم، مرحوم سید چهار تومان به من می دادند. فرمودند مبلغی از ایشان طلبکار بودم، رفتم خدمت ایشان عرض کردم یک هفته است چیزی نخورده ام و با آب افطار کرده ام اگر ممکن است مبلغی از طلب من را بدهید. سید فرمودند پولی که تو بخوری ندارم. بعد مشرف شدم به حرم حضرت امیر (ع) عرض کردم آقا یک هفته است چیزی نخورده ام. حـالت مکاشفه دست داد، حضرت ظاهر شدند فرمودند خجالت نمی کشی برای یکهفته چیزی نخوردن آمدی گله میکنی حال آنکه ما تو را در چندین مرحله از معاصی حفظ کردیم و نشانه آنها را فرمودند و بعد فرمودند حالت انفعال و شرمندگی بسیاری برای من حاصل شد که تا یک هفته خجالت می کشیدم مشرف شوم. این نامه که به خط ایشان است سواد آن در جزوه او راق ایشان یافت شد حاکی است که به مرحوم آقا سید مرتضی نوشته اند بنا به توصیه خود ایشان ارائه شغلی خواسته اند که سید هم امر به کتابت می فرماید: لذا در این نامه نوشته اند:

نامه مرحوم حاج شیخ به مرحوم سید مرتضی کشمیری :

روحی فداک :

سلام من الرحمان نحو جنابکم
فـان سـلامی لایـلیـق بـابکم

نسأل الله تعالى أن یمد ظلکم العالی، على رؤس الدانی، و العالى بل نسأل ان یستدام حتى یستدام علینا إنعامه بحق الحق ، والنبی المطلق.

و بعد فاعلم یا سیدی انی بعد التسلیم علیکم، و الدعاء لکم ما أردت من هذه العریضه إلأکشف حالی لدیکم و قد قال جدى على علیه السلام.(۱)

و اذا طلبت إلى کریم حـاجه
فلقاؤه یکـیف و التسلیم

و اذا رآک مسلما ذکر الذی
حـمـلته فکأنـه مـلزوم

فاعلم یا سیدى : إنى و إن أتلفت شطراً من عمری فی بیداء الجهاله، و انقضى شبابی فی فیافی الغوایه و لکن: لقد من الله على قبل إشراف شمس الشباب على الافول؛ و تمکن کواکب القوى فی زوایا الخمول، فأبصر عینی بتور العنایه، و هدانی إلى طریق الهدایه. فشمرت عن ساقی الجد الطلب، و صرفت عنانی نحو العلم و الأدب و ترکت فی طلبه الأقارب، و الأباعد، و ، و رفضت فی تحصیله الأماثل و الأماجد، و تخلیت بالی عن کل هم یزاحمه، و اخرجت عن قلبی کل عم یصادمه، و لکن بقى لى هم یزاحمنی أشد التزاحم، و غم یصاد منی أصعب التصادم، و هو هم الکتاب. والأسباب الذی حار لعدمه أولو الألباب. فشکوت حالی الی الله ثم إلیک و جعلته فی دفع همی شفیعا لدیک.

شفیعی إلیک الله لا شیء غیره
و لیس إلى رد الشـفـیـع سـبیل

۱- مرحوم حاج شیخ با اظهار اینکه جدم علی علیه السلام است سیادت خود را به مرحوم کشمیری تأکید میفرمایند

فالمسئول فی جنابکم أن تقرر لی شهریه تدفع بها الهموم و یرفع منها الغموم، و اشتغل فراغ البال. بالدعاء و التحصیل، و الدعاء لکم. کیف و قد انار نورک ألاقارب و الأباعد، و أسنى ضیاؤک الدانی والأجامد، و أفاض فیضک على القدیم و الجدید سیما طلاب العلوم، ولا سیما اهل بیت النبی المعصوم، و لنعم ما قال بالفارسیه :
چهار چیز است که گر جمع شود در سنگی لعل و یاقوت شود سنگ بدان خارائی۔

پاکی طینت و أصـل گـهر و إستعداد
تربیت کـردن مـهـر فـلـک مـینائی

در من این هر سه صفت هست ولی میباید
تربیت از تو که خورشید جهان آرائی

دست خط حاج شیخ حسنعلی نخودکی به سید مرتضثی کشمیری

 این نامه اشعار را مرحوم حجه السلام حاج سید حسین مفید که از علماء در فول بودند در رثاء مرحوم حاج شیخ برای حقیر فرستادند:

فکأن نشـر عـیرهـا اخـلاقها
هو عین اربـاب العـلى انسانها

من شاد اعـلام الهـدى فـخرا و من
لعـلاه دانت انسـها او جـانها

غوث الورى حسن العـلى أوحى له
فـصل القـضـا رحـمانها

طال الکواکب فی دری افلاکها
وسـعـا مـقاما دونـه کــیوانـهـا

و هـدى العباد الى الرشـاد رشاده
وبـه ولا فـخـر رسـی ایـمانها

مـقـدامـا مـنعامها مـطعامها
فـؤامـها عـلامها منـانها

کهف الأماجد حصنها و عمادها
حـامـی حـمـاهـا عـزها و امـانها

طود المفاخر مـن له خـضعت على
قنــن الرواسـى شـمها و رعـانها

هو حجه الله الذی قامت به
عـمـد الطـریقه و استوت ارکانها

یا عین ارباب العـلوم کـم ارتـوت
بـمیرک العـذب الزوا اعـیانها

لله علمک کـم و کـم وضحت به
سـنـن الهـدا حـتى اهـتـدى حیـرانـها

کم من ید مشکوره لک فی الورى
ضـاف نـداهـا سـابغ احسـانها

کـم حـکـمه اودعـتها و سـرائـر
مکـنونه لم یـدرها لقـمانها

ملأ العـوالـم نـور عـلمک مثلما
مـلأ العـوالم درهـا و جـمانها

أعــى الخـلائق وصـفها و بیانها
اعیى الخلائق وصف فضلک مثلما

ذات تکـونـت الجـواهـر و انـجلث
مـنهـا تـعالى عـن مـثال شأنـها

نامه مرحوم حجه‌السلام حاج سید حسین مفید
نامه مرحوم حجه‌السلام حاج سید حسین مفید

نامه شیخ حسنعلی اصفهانی به شریف مکه

 

نامه شریف مکه رحمهالله‌علیه به شیخ حسنعلی نخودکی

هو(۱)

للعارف النیشابوری

شد به دوش احمد آن رشک ملک
چـون دعـای مستجابی بـر فـلک

از رواق کـعبه بـتها در فکـند
جـمله را در پـای پیغمبر فـکـنـد

چون ز عرش دوش احـمـد بـازگشت
بر دل پاک عـلی ایـن راز گشت

کز ادب کاری (فعلی) که کردم دور بود
پـای مـن کـتف رسـول الله بسـود

شبنم از گلبرگ رخسـارش چکید
نـو بـهارش را خـزان غـم رسـید

گـفـت بـا او سـرو گــزار خـدا
کـی نـال بـوستان هـل اتـی

در شب مـعراج چـون بـالا شـدم
تـابـه خـلوتگاه او ادنـی شـدم

از شکــوه بـارگاه کـبریا
در تزلزل بـودم از سر تا به پا

شـوق قرب دوست بـر جـانـم فـتـاد
لرزه [ای] بـر چـار ارکـانـم فـتـاد

دستی آمـدهـوش دوشـم را سترد
از ضـمیرم وحشت آنـحـال بـرد

لذتـى کـانشب از آن دسـتـم نـمـود
وز شـراب دوسـتى مـسـتـم نـمود

مــــدتـى انـدر پیـش بشـتافتم
در کـف پـای تـو اکـنـون یـافتم

ای بـه مـعـراج مـحبت جـای تـو
عرش و کرسی هـمت والای تو

نیست جـایی خـالی از تـو یـاعلی
کفر اگـر نـبـود خـدائـی یـا عـلی(۲)

… العبد الاحقر الفانی حسنعلی بن علی اکبر الاصفهانی فی لیله الخمیس رابع و عشر من … ۱۳۴۷

در حاشیه این بیت را مرقوم فرموده اند:

بهتر ز کسب علم در آفاق کـار نیست
نیکوتر از نوشتن خـط یـادگار نیست

۱- این ابیات چون بخط مرحوم حاج شیخ قدس سره پیدا شده در اینجا آمده است. در قسمت ولایت نیز چاپ شده
۲- مصرع اول بیت چنین است ؛ نیست جالی از تو خالی با علی

شعر و دستخط آیت الله نخودکی اصفهانی و آیت الله مقدادی

 

نامه آیت الله نخودکی

 

نگــارا روز و شب در بند آنم
که از یادت دمـی غـافـل نـمانم

نمی خواهم ولی از روی عـادت
بـغفلت نـامت آید بر زبانم

خـدایـا از کـرم دستوریم ده
که گویم نـام تـو جـانی فشـانم

روحی و جسمی لک الفداء اول خواهش حقیر این است که محبت و عشق بآن وجود ذیجود آناً فآناً در ازدیاد باشد که هر چه میکند عشق می کند. اما بعد بـنـده مـریضم بامراض ظاهر و باطن و حضرت عالی طبیب جمیع امراض. شما غنی و بنده فقیر و محتاج خواهش دارم بذل توجهی فرموده هر قسم که می دانی شفا بخشیده و معالجه بنمائی.

چون پذیرفتی تو مـا را زابتدا
هـمچنین فـرمـا کـرم تـا انتها

فریاد از کوری هر چه می خواهم که خدمت برسم نمی رسم حتی در خواب

ای کـمینه بخششت مـلک جهان
من چه گویم چون تو می دانی نهان

زیاده قربانت سید محمد تقی فصیحی – امضاء

نامه ای به شیخ حسنعلی نخودکی توسط محمدتقی فصیحی

لینک کوتاه
https://www.nabavi.co /?p=31011

2 Comments

پاسخ دهید

فیلدهای مورد نیاز با * علامت گذاری شده اند