فصل سوم از کتاب نشان ازبی نشانها به نامه‌ها و تقریرات مرحوم آیت الله شیخ حسنعلی نخودکی قدس‌سره می‌پردازد. این بخش شامل ۵ نامه و تقریرات آیت الله نخودکی است.

فصل سوم
نامه ها و تقریرات

﴿ ۱- نامه ها

نامه ۱

ذیلاً محتوای نامه ای که مرحوم پدرم به یکی از دوستانشان مرحوم سرهنگ نادری مرقوم فرمودند:

نازم به میکشان محبت که بهر دوست
در بزم عشق کاسه سر را کدو کنند

از حضرت رب العـزه عـزّ و عـلا شبانه روز خواستارم که دوستان حضرت مولی الموالی را در کنف خود محفوظ و به عین عنایت خود، ملحوظ و به انواع تلطفات، محظوظ دارد به حق الحق و الولی المطلق.
در حرم به یاد شما افتادم، سلامی به نیابت شما کردم و به خاطرم آمد زمانی که در ارض اقدس بودید، بعضی ایام طرف شام که از مدرسه می آمدم، تلاقی می شد. دیروز که به شهر آمدم، به اطاق حسینیان رفتم دیدم سه پاکت آوردند.
همین قدر است که در این ایام از اشخاصی که ارتباطی به مولا دارند، هر وقت خطی می‌رسد از خطشان، بوی خوشی استشمام می‌کنم. نقل است که مجنون، سگ لیلی را می بوسید و می بویید. به او گفتند سگ را مبوس. گفت:

چون بود در کوی لیلایش گذار
خاک پایش به ز شیران شکار

هرکس از حضرت حق، عطیه و فیضی از جهتی دارد. یکی از مال و یکی از مثال، یکی حطی دارد از ملک و یکی از انعام حضرت حق، حظی که به من داده از دوستان است. وقتی یکی از دوستان به من گفت: دوستان تو به قدری خوبند که از خودت بهترند. گفتم: شکر میکنم زیرا حضرت امیر از خـداونـد خواهش میکند که: «والحـظنى بلحظه من لحظاتک تنور بها قلبی بمعرفتک و معرفه اولیائک انک على کل شیء قدیر».
این‌هم لطفی است از حق که دوستانم غالباً دوستان حضرت مولا هستند. واقعاً می بینم محبتی به مولا دارند و همانطور که از بعضی نقل شده که لخت و عریان در هوای سرد هرجا در میان برف می نشستند، برف‌ها از گرمی ایشان در اطرافشان آب می شد. بعینه امروز که سردی هوا عالم را فراگرفته هرکه این ها را می بیند، اثر گرمی این‌ها در او اثر میکند فشکراً لله ثم شکراً الله که در این دوره هنوز از این ها آثار دیانت ظاهر است.

نامه ۲

«و اینک نامه دیگری از آن مرد بزرگ»
جناب آقای غفاری غفر الله لک فی الدارین. دست‌خط شما رسید و به مطالب آن وقوف حاصل شد.
باری، اشخاصی را دیده ام که گوهر وقت را از دست می دهند و به بهانه اشتغال به امور دیگر از انجام آنچه که باید انجام دهند شانه خالی نموده و آن را به وقت دیگر موکول کرده اند ولی دیگر به انجام آن توفیق نیافته اند.
ای نور چشم، در هر حال، کوشش نما که کارت از دست نرود که اگر در کار، جد و جهد نشان داده بودی، اکنون به پایان و به نتیجه رسیده بود. به تو سفارش می کنم که در تهران توقف نکنی و استخاره نیز مساعد با ماندن شما در آن شهر نبود. لذا چشم از تهران بپوشید و امر خود را به خداوند واگذارید.

کـُن عَـن أمُـوِرکَ مُـعرِضاً
وَ کِـلِ الأمـورَ الـى الـقَـضا (۱)

فَلَرُبَّما اَتَّسَعَ الـمضیقُ
ولــَــرُبَّما ضــــاق الـقـضا

ولَرُبَّ أمـرٌ صَعبٌ لکَ
فی عَواقبه الرّضا

الله عـــوَّدک الجمیل
فَقِس عَلى ما قد مضى

۱- با واگذاری امور خود به قضای الهی
از تــــــدیـر امـور خـویش اعـــراض کـن

چه بسیار کـه خـداوند تنگی ها را بگشاید
و چه بسا در اثر اثر قضا به تنگی گراید

و چه با امر مشکلی برای تو پیش آید
که نتیجه آن موجب خوشی و رضاست

خداوندست که تو را بسوی خوبیها و زیبایی ها می برد
گذشته خود را بنگر سپس آینده را با آن قیاس کن

نامه ۳

«نامه دیگری از مرحوم حاج شیخ»:
عرض می شود: آدمی باید که در هر حال، پناه خود را محمد و آل محمد صلوات الله علیهم قرار دهد. به ویژه شما که خود از آن خاندان هستید. اکنون برای اصلاح امور خود، به ارواح اولیاء مدفون در وادی السلام نجف توسل کنید گشایش کار را از ایشان بخواهید. هر روز صبح، سوره مبارکه «یاسین» را تلاوت کرده و ثواب آن را برای ارواح ایشان نثار کنید. در موقع قرائت سوره یاسین کلمه «یاسین» را هفت مرتبه تکرار کرده چون به آیه «سلام قولا من رب الرحیم» می رسید، سه مرتبه آن را مکرر کنید و سپس صد صلوات بر محمد و آل محمد صلوات الله علیهم بفرستید و در هر روز جمعه هزار صلوات بر ایشان تقدیم کنید. امید است که به زودی امور شما به صلاح و اصلاح رسد (ان شاء الله تعالى) والسلام علیکم.

نامه ۴

نامه ای از مرحوم حاج شیخ حسنعلی رحمه الله علیه به یکی از آشنایان دزفولی خود که مرقوم داشته اند.
امید آنکه با الطاف الهی و توجهات حضرت ظل اللهی پیوسته موفق و مؤید بوده باشید. نامه شما رسید و از مطالب آن آگاه گردیدم. اما همچنان‌که برای پنج شش نفر از آقایان دزفولی نوشته ام، اینجانب خود را قابل ارشاد نمی دانم و آن شرایط را که بزرگان برای ارشاد ذکر کرده اند در خود نمی بینم . لیکن از آنجا که گفته اند: «فمن لم یجد ماء فلیتیمم بالتراب» و فقها فرموده اند: آن کس که دسترس به مجتهد جامع الشرایط ندارد، تکلیف از او ساقط نیست بلکه باید مسائل شرعی خود را آن چنانکه در رساله های علماء بزرگ همچون شیخ بهایی و مجلسی آمده است از اشخاص صلاحیت‌دار بیاموزند و عمل کنند تا آنگاه که به مجتهد دسترس یابند. در این زمانه نیز اگر به کامل پرمایه ای دسترس نباشد، اهل ذوق سلوک و معنی می توانند به کسانی که از رموز کار مردان و رهروان بزرگ طریقت و شریعت، آگاهی دارند، مراجعه و به دستورهای ایشان رفتار نمایند و از آنجا که اینجانب با آنکه خود واجد شرایط نیستم لیکن از آنچه بزرگان صالح و ره رفتگان دارای شرایط ارشاد، فرموده اند کمابیش آگاهی دارم، می توانم برای دیگران بازگویم تا به آنها ملتزم باشند و در انتظار دست یابی به بزرگی باشند که شرایط ارشاد و دستگیری در او باشد و در چند رساله از آقا سید صدرالدین در فولی که به خط برادر ایشان نوشته شده است، همین مطلب آمده است.

با توجه به آنچه گفته شد، توصیه من به آن فرزند ارجمند آنست که در درجه اول به نماز اهمیت فراوان دهید و آن را در اول وقت به جای آورید و دیگر آنکه کوشش در حضور قلب در حال نماز کنید که اگر کار مشکلی است با ممارست حاصل می شود. سوم آنکه بعد از هر یک از پنج نماز یومیه، تسبیحات حضرت زهرا سلام الله علیها را فراموش نکنید و پس از آن سوره حمد و آیه الکرسی و آیه کریمه «شهد الله أنه لا إله إلا هـو… الى آخر» و آیه «قـل اللـهـم مـالک الملک… تا آخر» را تلاوت کنید. آنگاه سوره توحید «قل هو الله أحـد… الى آخر» و صلوات را هر یک سه مرتبه به جای آورده و پس از آن آیه «و من یتق الله یجعل له مخرجاً» که در سوره مبارکه طلاق است، قرائت کرده و به نیت فتح باب سماوی به طرف بالا بدمید. چهارم آنکه پس پس از نماز صبح، هفتاد مرتبه ذکر مبارک «یا فتاح» بگویید.

نـامه ۵

وقتی روس‌ها وارد ایران شدند بعد از چند ماه آقای مؤید ثابتی از تهران نامه ای نوشتند و به وسیله شخصی خدمت مرحوم حاج شیخ حسنعلی اصفهانی رحمه الله علیه فرستادند. و به وسیله آن نامه از ایشان درخواست کرده بودند که دعایی بدهید که آقای قوام السلطنه در ایـن مـوقع حساس نخست وزیر بشود که به استقلال ایران خدمت خواهد کرد. ایشان این نامه را در جواب نامه آقای مؤید ثابتی نوشتند: به عرض عالی می رساند خط شما رسید. مطلب معلوم مثلی است مشهور:
«شب گربه سمور می نماید.» حقیر ابدأ قابلیت این که خواسته ایـد نـدارم و مسلماً اقدام شما در این امر اسباب توهین شما می شود. مردمان بزرگ را دیده اید صحبتی داشته اید ایشان هم حسن ظنی به شما داشته چیزی گفته قبول کرده اند و شما نوشته اید. ایشان صلاح است داخل شوند خیر من ابدأ اطلاع از این امور ندارم چه بنویسم. مثلاً شخصی به حقیر گفته دعای نوبه یا دعای ترس بنویس بده. اثر فرمایش شخصی بزرگ است اگر اثر می کند کسی ملتفت نباشد گمان می کند اثر از من است ولی خیر این اثر فرمایش آن شخص است نه اثر وجود من. شما خوب بود اول از من سؤال می‌کردید فلانی این کار از تو می آید؟ اگر می گفتم می آید آن‌وقت صحبت می‌داشتیم. الحال هم بهر نحوی است ایشان را منصرف کنید. شما از من تعریف بسیاری نزد ایشان کرده اید و حال آنکه حقیر به کلی از این عوالم عاری و بری هستم. دو کلمه عبارت عربی فهمیدن یا یک دعای نوبه دادن آن هم چهار تا بی‌اثر و دو تای آن مؤثر با تعریف‌هایی که کردید سازگار نیست. حقیر ابدأ این علوم اطلاعی ندارم.

﴿ ۲- تقریرات

در معنای آیه ﴿فَاستَقِم کَما اُمِرتَ..

قال الله تعالى لرسوله (ص): « فاسقتم کما امرت … » قال بعض الحکماء: علامه الذی استقام ان یکون مثله کمثل الجبل، لان الجبل له أربع علامات أحدها ان لا یذیبه الحر و الثانی ان لا یجمده البرد و الثالث أن لا یحرکه الریح و الرابع أن لا یذهب به السیل فکذلک المستقیم اذا أحسن إلیه الإنسان لا یحمله إحسانه أن یمیل الیه بغیر الحق و الثانی إذا أساء إلیه إنسان لا یحمله ذلک على أن یقول فیه بغیر حقى و الثالث أن هوى نفسه لا تحوله عن أمر الله و الرابع أن حطام الدنیا لا یشغله عن طاعه الله

یعنی: خداوند متعال به پیامبر خود فرمود: «آنچنان که دستور داری، استقامت ورز.» یکی از حکماء گوید: علامت انسان مقاوم و مستقیم آن‌است که هم‌چون کوه باشد زیرا که کوه را چهار نشانه است: یکی آنکه از حرارت و گرمی ذوب نمی گردد و دوم آنکه سردی ها او را منجمد و یخ زده نمی کند و سوم آنکه بادها آن را از جای نتوانند کند و چهارم آنکه سیلاب آن را از میان نتواند برداشت. انسان مستقیم و مقاوم نیز به همین صفات است. اگر از کسی به او نیکی و احسان شود، موجب نمی گردد که درباره او از آنچه حق است، منحرف شود و اگر بعکس ازکسی به او بدی رسد، درباره او جز به حق، سخنی نخواهد گفت و سوم آنکه هوای نفس، او را از اوامر و فرامین خداوند، جدا نمی سازد و چهارم آنکه متاع اندک این جهان، او را از طاعت و عبادت پروردگار، باز نتواند داشت.

بسمه تعالی
«الحمد لله على طول أناته فی غضبه و هو قادر على ما یرید». فی یوم الجمعه سابع عشر شهر رمضان المبارک کنت نائماً قبل الظهر وقت القیلوله فرایت نوماً هائلاً و کانی کنت متوقعاً لصدمته و بلائه فرایت أحداً یقول یا فلانی إن بلاء یتوجه علیک و لا تدفع عنک إلا بقرائه دعاء ثلث و أن الدعاء فقال الدعاء المذکور فإنی قرأته و کزرته فی الثوم یقصد رفع البلاء ففی أثناء القرائه استیقظت و کنت قارئاً للدعاء بین النّوم و الیقظه حتى استیقظت فصرت یقظاناً و کنت قارئاً للدعاء فکتبتها لئلاً ینسى فعرفت صحه نومى و کتبتها تذکره فی الساعه المذکوره وأنا العبد حسن على عفى عنه فی سنه ۱۳۲۵.
این متن را مرحوم پدرم به خط خود به عربی نوشته اند و اینک ترجمه آن به فارسی: « روز جمعه هفده ماه رمضان بود و من پیش از ظهر در خواب قیلوله بودم که ناگاه خوابی هولناک دیدم و مثل آنکه در عالم خواب، منتظر بلا و مصیبتی به – د بودم اما مردی را دیدم که مرا به اسم صدا زد و گفت: بلانی که متوجه تست جز با خواندن این دعا رفع نمی شود. گفتم چه دعایی؟ این دعا را به من تعلیم کرد: «الحمد لله على طول آناته فی غضبه و هو قادر على ما یرید»
من شروع به خواندن و تکرار دعا کردم و در همان حال در میان خواب و بیداری قرار گرفتم و متوجه شدم که همچنان دعا را می خوانم. پس از بیداری آن را یادداشت کردم که فراموش نشود و معلومم شد که خوابی درست بوده است و لذا در همان ساعت آن را نوشتم. (عبد، حسنعلی عفى عنه فی سنه ١٣٢۵)

حضرت شیخ رحمه الله علیه مرقوم داشته اند:
در شب عاشورا سنه ۱۳۲۷ هنگام اشتغال به نماز صد رکعتی، در حین نماز، به قلب این روسیاه چنین القاء و الهام شد که هر نعمتی که خداوند به بنده عطا فرموده شکری خاص فعلی دارد و شکری قولی که در تمام نعم مساوی و واحد است. ولی شکر فعلی در هر نعمتی به نحوی خاص است. اگر شکر فعلی را بجای آورند آن نعمت مستدام می شود والا به اندک زمانی آن نعمت زائل خواهد شد. پس لازم است که انسان کاملاً مواظب نعماء الهی باشد. مثلاً اگر کسی را قوت عبادت و طلاقت لسان دادند که صد رکعت نماز را بتواند ظرف یک ساعت بجای بیاورد چنین شخصی نباید این نماز را ترک کند و باید آن را بجا بیاورد که شکر فعلی آن نعمت را بجا آورده است و قس علیه سائر النعم.

شیخ ما رحمه الله علیه چنین مرقوم فرموده اند:

اگر خواهی نرنجی در حضور رنج و ناکامی
مرنجان و مرنج و هرکه رنجاند مرنجانش

علیک بهذه النصیحه أیها الطالب للکمال و المعرفه فبالله الـواحـد القهار إنها یکمل النّواقص تکمیلاً.
یعنی: (ای آنکه در پی کمال و معرفتی، این نصیحت در کار بند که به خدای واحد قهار، ناقصان را به کمال بزرگ خود خواهد رساند.)

شیخ نجم الدین کبری فرماید:

هرکه ما را یار شد ایزد مر او را بـار بـاد
هرکه ما را خـوار کـرد از عمر برخوردار باد

هرکه او در راه ما خاری نهاد از دشمنی
هر گلی کز باغ وصلش بشکفد بی خار باد

در دو عالم نیست ما را با کسی گرد و غبار
هرکه ما را رنجه دارد راحتش بسیار باد

و کتب أیضاً: إعلم أن محمداً صلى الله علیه و اله و سلم هو صوره العنصر الأعظم و الإمام على علیه السّلام صوره العقل الکلى و هو القلم الأعلى لهذا العالم و فاطمه هی صوره النفس الکلیه و هـو الـلـوح المحفوظ و الحسن هو صوره العرش و الحسین صوره الکرسی و الائمه الإثنى عشر أولاده صوره البروج الإثنى عشر و الإمام محمد المهدئ هو صوره العالم الدنیوی.

مرحوم شیخ قدس الله سره، وصیت لقمان به فرزندش را چنین نوشته اند:
یا بنی إذا کنت فی الصلوه فاحفظ قلبک و إذا کنت فی الطعام فاحفظ خلقک و إذا کنت فی بیت الغیر فاحفظ عینیک و إذا کنت بین الناس فاحفظ لسانک دخل فی نوبه العبد الأحفر حسن علی بن على أکبر فی سنه ١٣٢۵ (ه) اللهم اغفر لصدیقى السید المسطور و لمن استغفرلی فی خیوتی و بعد مماتی.
یعنی: (پسر عزیزم، چون به نماز ایستی، مراقب قلب خود باش و چون به طعام نشینی، مواظب گلوی خود باش. و چون در خانه دیگری رفتی، مراقب چشم خود باش. و چون با مردم معاشرت کنی، مراقب زبان خود باش. (این کتاب، اکنون در نوبت من قرار گرفته و من بنده کوچکتر، حسن علی فرزند علی اکبرم تاریخ ۱۳۲۵ هجری). خداوندا دوستم، سید مزبور را بیامرز و هرکس نیز که در حیات یا بعد از ء برای من استغفار و طلب آمرزش کند).

خوش لذتی است با دل شیدا گریستن
در گوشه ای نشسته و تنها گریستن

در دیده ام زیاده ز یک دجله خون نماند
مـِن بـعـد بـایـدم بـه مـداوا گریستن

تـنهـا بـه دیـده، نتوان داد گریه را
چون ابر باید از همه اعضا گریستن

مرحوم حضرت شیخ به نظم آورده اند:

در هـجر کسی از همه اعضا بگریست
در وصل به یار از همه اعـضـا نگریست

ایکاش چو ابر بر تو بگریستمی
یا همچو سجنجل (۱) به تو نگریستمی

۱- آئینه‌ی چینی

مرحوم شیخ فرمود: همه دنیا چون مـرداری است ای دوست و از آن مردارتر آن کس که در پی اوست. دنیا مرداری گنده است و گنده تر از آن دلی است که به عشق آن آکنده است. شیخ ما فرمود: در سجده نماز بگوئید (رب لک سجدت خاضعاً خاشعاً ذلیلاً).

شیخ ما مرقوم داشته از جمله مطالبی که در شهور شریفه حین الاشتغال به قرائت سوره مبارکه توحید ازجمله واردات قلبیه بوده این است که شخص سالک در اخبار وارده از ائمه معصومین صلوات الله علیهم اجمعین که رسیده غور نموده و مطالبی که به طریق وصیت از انبیاء و ائمه علیهم السلام رسیده چه ادعیه و چه اخلاق ابدأ ترک نکند بلکه مطالبی که از حضرت سلطان الاولیاء على مرتضی روحی و ارواح العالمین له الفداء رسیده خود را متأدب و متخلق به آن از قبیل نان جو خوردن و لباس مرقع پوشیدن و هرچه از خصایص آن بزرگوار مهما أمکن مثل دعای افطار و آنچه از آن بزرگوار مأثور است بخواند و نماز شب که حضرت رسول صلى الله علیه و آله به آن بزرگوار وصیت نمود ترک نکند. صوم ایام البیض که از خصایص حضرت است ترک نکند و هکذا وصایایی که خداوند به انبیاء فرمود با انبیاء به یکدیگر وصیت نموده اند مثل دعائیکه در مقیاس است. کلینی از حضرت صادق علیه السلام روایت کرد که این دعا را انبیاء از یکدیگر فراگرفته و نوشته اند تا به پیغمبر ما صلى الله علیه و آله رسیده است.

اَللهم اِنّی اَسئَلُکَ ایماناً تُباشرُ بِه قلبی وَ یقیناً صادقا حتى أعلم أنّه لا یُصیبُنِی إلّا ما کَتَبتَ لی وَ رِضاً بما قَسَمتَ لى حتّى لا اُحبَّ تَعجیل ما اَخَّرتُ و لا تأخیرَ ما عَجَّلتُ یا حَیُّ یا قَیّومُ برحمَتِکَ اٌستَغیثُ اَصلِح لی شأنی کُلَّهُ وَ لا تَکِلنی اِلى نَفسی طَرفَهَ عینٍ ابداً و صَلّى اللهُ عَلى محمّدٍ وَ آله.

خداوند متعال فرماید: «و من یؤت الحکمه فقد أوتى خیراً کثیراً» یعنی: (آن کس که به او حکمت عنایت شده خیر فراوان به او داده شده است).
و در کتاب کافی از امام صادق (ع) نقل شده است که: «اَنَّ رسول الله (ص) کان ذات یوم فی بعض أسفاره اذلقیه رکب و قالوا السّلام علیک یا رسول الله فالتفت إلیهم و قال ما أنتم فقالوا مؤمنون قال(ص) و ما حقیقه ایمانکم فقالوا الرضا بقضاء الله و التسلیم لأمر الله و التفویض إلى الله فقال رسول اللہ (ص) علماء حکماء کادوا أن یکونوا من الحکمه أنبیاء فـإن کـنتم صادقین فلا تبنوا ما لا تسکنون و لا تجمعوا ما لا تأکلون و اتقوا الله الذی إلیه ترجعون».

یعنی: (از حضرت امام صادق علیه السلام نقل شده که فرموده: پیامبر خدا صلى الله علیه و آله و سلم روزی در یکی از سفرهای خود به گروهی برخورد نمود. آنان به حضرتش سلام کردند. پیامبر به ایشان توجه کرده و فرمود: شما کیانید؟ گفتند ما گروهی از اهل ایمانیم. پیامبر فرمود: حقیقت ایمان شما چیست؟ گفتند رضا به قضاء خداوند و تسلیم در برابر امر پروردگار و تفویض امورمان به ذات باری تعالی. پیامبر فرمود: اینان در حقیقت علماء و حکمایند و نزدیک است که از نظر حکمت به مقام پیامبران رسند. اگر شما در آنچه گفتید، راستگو باشید باید که بنایی نسازید که در آن مهلت سکونت کردن ندارید و مالی گرد نکنید که مهلت خوردن آن را ندارید و از خداوندی که به او بازگشت خواهید کرد، بپرهیزید و تقوی پیشه کنید.

قال جعفر بن الخالدی: صحبت الف شیخ و سألت کل واحد منهم عن اربع مسائل فلم یجبنى أحد منهم بجواب یشفینی، فرأیت النبی (ص) فی النوم وسلمت علیه فقال النبی (ص) یا جعفر هات مسائلک فقلت له یا رسول الله ما التوحید؟ فقال (ص) کل ما حکاه الفهم و جلاء الوهم فالله تعالى بخلاف ذلک، فقلت له ما العقل؟ فقال (ص) أذناه ترک الدنیا و أعلاه تزک التفکر فی ذات الله تعالى فقلت له ما التصوف؟ فقال (ص) کتمان المعانی و ترک الدعاوی، فقلت له ما الفقر؟ فقال (ص) سر من أسرار الله یؤدعه من یشاء من عباده فإن أضاعه، سقط عن مسماه.
یعنی: (جعفر بن الخالدی گوید: با هزار شیخ، مصاحبت کردم و از هر یک ایشان از چهار مسأله پرسش نمودم. هیچ‌یک پاسخی که درمان دردم باشد، نگفت تا اینکه شبی پیامبر (ص) را به رؤیا دیدم. خدمتش سلام کردم. فرمود: ای جعفر مسائل خود را بازگو. عرض کردم یا رسول الله توحید چیست؟ فرمود: آنچه به فهم آید و به خیال رسد، غیر خداوند است. گفتم: عقل چیست؟ فرمود: کمترین درجه عقل صرف نظر کردن از دنیاست و حد اعلای عقل آنست که در ذات خداوند متعال، تفکر و اندیشه نمایی. عرض کردم تصوّف چیست؟ فرمود: تصوف، کتمان معانی و ترک ادعاهاست. گفتم: فقر چیست؟ فرمود: فقر، رازی از اسرار خداوندی است که مشیتش به هرکس از بندگانش تعلق گیرد، او را به آن راز آشنا می کند و اگر آن راز فاش شود، دیگر حقیقت آن ساقط می شود.

تفسیر و تحقیقی است از حضرت شیخ رحمه الله علیه در چند آیه قرآن کریم که به عنوان مسوَّده و یادداشت مرقوم داشته اند.

بسم الله الرحمن الرحیم. قوله تعالى: لهم من فوقهم ظلل من النار. الفلل جمع ظله کغرف جمع غرفه و هی سحابه تظل و شئء کهیئه الصفه و هی بالفارسیه سایبان و المعنى للخاسرین ظلل من النار کثیره متراکمه و فیها تحکم لهم کما فی مثل قوله تعالى: ذق إنک أنت العزیز الکریم. لإن الظله للإستطلال و التبرد خصوصاً فی الأراضی الحاره فإذا کانت من النار کانت آخر و من تحتها أغم و من تحتهم إحاطه النار بهم من جمیع جوانبهم کما قال تعالى: أحاط بهم سرادقها أن فسطاطها و کما فی قوله تعالى: یوم یغشاهم العذاب من فوقهم و من تحت أرجلهم. و قوله: لهم من جهنم مهاد و من فوقهم غواش. و لو قیل: الظله ما یکون من فوق وکیف یکون من تحت و ما یکون من تحت لاتظل و المراد من الظلل الفوق و ظلل التحت و ما یکون من تحت لا یقال له الظلل. أقول لأن الکفار جهه غوایتهم فی الدنیا اثنان أحـدها استعمال أرائهم و أهوائهم فی أمورات الأخرویه و ترک کلمات الأنبیاء و ظـلل و المـراد المرسلین و متابعتهم و استعملوا أرائهم فی أهوائهم فصار لهـذا سبب الظله و الثانیه ریاستهم و تکبرهم و أخذ الاموال و الظلم فأخذها بسبب آهوائهم و خیالاتهم و هو من فوقی و تاره من جهه شهواتهم و نفسانیاتهم و هو من تحت و لما کان فی ظنهم أن استعمال هذه الشهوات سبب رفعتهم عندالناس قال الله تعالى: لهم ظلل مـن تـحـتهـم جـزیـاً عـلى عقیدتهم فالحاصل أن عذابهم بما کسبت أیدیهم من جهتین علوی و سفلی أما العلوی من جهه ظنونهم الفاسده و أرائهم الباطله و السفلی من جهه شهواتهم و غضبهم و (عضهم) فی أکل أموال الناس بالباطل و التکبر و التجبر على الضعفاء و لما کان هذا التجبر و التکبر بعقیدتهم الفاسده عندهم اسباب العز و الرفعه جزیاً على ظنونهم استعمل لفظ الظله و أما ما قال الظله من تحت ظله للآخرین لمن فی تحتهم فهو کما ترى لأن الله یقول لهم ظلل من فوقهم و ظلل من تحتهم فترجع الضمیر الاول إلى بعض و الثانی إلى بعض و هذا قوله تعالى ذلک یخوف الله به عباده یا عباد فاتّقون أقول: أنظر إلى رحمه الله تعالى لعباده المؤمنین کیف یخوفهم و یحذرهم من العذاب بشرح أحوال الکافرین لهم لئلا یقعوا فیه و لو لم یکن للمطیعین جنه و للعاصین النار لکفاهم سبباً للتقوى و الإطاعه. لهذه الرأفه و الرحمه و هذه الخطاب یا عباد فاتقون و إضافتهم إلیه بسبب التقوى و الذین اجتنبوا الطاغوت. الطاغوت أطغوت مثل رحموت و رهبوت فقدم اللام على العین و قلب الفافصار الطاغوت و هو اسم یطلق على رأس کل ضلاله من الأصنام و الشیطان و الکفار و أهل البدعه و الآراء و الأهواء و طاغوث کل إنسان فی الباطن هو نفسه و هواه فمن اجتنب طاغوت الظاهر و أجاب طاغوت الباطن فظاهره مسلم و باطنه کافر و هو المراد بقوله تعالى: یا أیها الذین آمنوا آمنوا ای آمنوا فی الظاهر باجتناب طاغوت الظاهر و متابعته آمنوا باجتناب طاغوت الباطن و متابعته و هو المراد بقوله علیه السلام جاهدوا أهوائکـم کـما تجاهدون أعدائکم و سماء الرسول (ص) جهاد الأکبر بقوله: مرحباً بقوم رجعوا من الجهاد الأصغر و بقى علیهم بجهاد الأکبر فقالوا و مـا جـهاد الأکبر فقال (ص) أعدى عدوک الذی بین جنبیک و آنابوا الى الله فیها إشاره إلى أنه یجب الکفر به و الایمان بالله کما فی قوله تعالى فمن یکفر بالطاغوت و یؤمن بالله فلما کان الحکم لمن أحدث حدثاً و أراد الصلوه یجب علیه الطهاره أمروا الکبراء و المشایخ مریدیهم إذا أرادوا السلوک فی الطریقه بغسل التّوبه و یلقونهم التوبه ثم یدخلونهم فی الطریقه. لهم البشرى، المراد إمـا بشـاره الله تعالى عـلى شـئه أنبیائه بالوحی و الملائکه عند حضور الموت أوالبشاره التی یبشرونهم بها فی سلوکهم و هی مناماتهم و مکاشفاتهم و هو المراد بقوله تعالى: إن الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائکه ألا تخافوا و لا تحزنوا وأبشروا بالجنه التی کنتم توعدون. فمن مات فی هذه الدنیا بالموت الاختیارئ تتنزل علیه الملائکه فی هذه الدنیا و یبشره بالبشارات و المراد من الاستقامه هوالموث فبشر عبادالذین یستمعون القول فیتبعون أحسنه و إنّما لم یقل فبشرهم و جاء المظهر فی مکان المضمر إشعاراً بـأن هـذا البشـر مختص بهم بسبب عـبادتهم والمراد باتباع الأحسن إن کـان المـراد من القول القرآن ففی القرآن یستمعون جزاء سیئه سیئه مثلها و السـن بالسن و الجروح قصاص ثم یستمعون فمن عفا وأصلح فأجره على الله فیتبعون الأحسن و هو العفو ویستمعوا و إن طلقتم النساء من قبل أن تَمَسُّوهنَّ و قد فرضتم لهن فریضه فنصف ما فرضتم إلا أن یعفون او یعفو الذی عقده النکاح، ثم یستمعون: و أن تعفوا أقرب للتقوى فیتبعون أحسنه و هکذا ما فی القرآن و إن أراد بالقول مطلق القول کلام الله او الملک أوالناس فالمراد یتبعون أحسنه فی القرآن قوله أی الأبعد مِن …

«تقریرات مرحوم حاج شیخ در تأیید اصفهان»

مورخی درباره اصفهان مطالبی غیر موثق نوشته بود مرحوم شیخ به این کیفیت نظریات مورخ را رد می فرمایند: در تواریخ مذکور است شخصی از مرتاضین وارد اصفهان شد در وقت ورود نان برای خوردن پیدا نکرد، قدری نخود برشته و کشمش گرفت. وقت خواب دید که در شهر هفتاد بستر زنا گسترده شده است لذا از آن نخود و کشمش نیز نخورد. به شاگرد خود گفت شهری که در آن هفتاد بستر برای زنا گسترده باشد از مأکول آن شهر نباید خورد ولی چون خسته بودند شب را خوابیدند سحر به خواب ماند. صبح شاگرد مرتاض نخود و کشمش را به فروشنده برگرداند. فروشنده نخود و کشمش را پاشید هر یک به جای خود رفت. آنگاه به شاگرد مرتاض گفت به استادت بگو که خوب بود آخر شب را هم می دیدی. شاگرد آمد و واقعه را به استاد گفت. شبی دیگر نیز توقف کرد. در سحر دید هفتصد شجاده عبادت گسترده شده است. جناب مورخ هم خوب بود آن آخر شب را می دیدند.

اولا نوشته اند از اصحاب حضرت قائم کسی در آنجا نیست و حال آنکه بزرگان نوشته اند یک مرد از اصفهان است و لنعم ما قال:

چه خوش گفت فردوسی اندر نبرد
چه یک مرد جنگی چه یک دشت مرد

ثانیاً از مرتاضین مردانی در اصفهان بودند مانند:
۱- محمد بن یوسف معدان بنا، استاد عـلى بـن سهل، ۲- على بن سهل ۳- صائن الدیـن ابـن مسکویه ۴- مجلسی اول در فقر، ۵- مجلسی دوم در شریعت، ۶- بزعم خود مورخ جناب نور علیشاه اصفهانی هـم قـطب و شیخ مرشدش حاج حسینعلی شاه اصفهانی.

و نیز خطاب به مورخ، نوشته اند: ایضاً می فرمائید الدنیا ملعونه اما حدیث الدنیا مزرعه الاخره را نشناخته اید و حدیث شخصی که مذمت دنیا می کرد و حضرت امیر (ع) به آن کس که مذمت دنیا می کرد، منافع آن را تذکر دادند. ایضاً تمسک ایشان به مثل دجال و ملتفت نبوده که مقام کمال در هر جا باشد هر چیزی را به حد کمال تکوین می کند بعضی ستاره زحل را نحس اکبر گویند و حال آنکه آن کوکب امیرالمؤمنین علیه السلام است و هیچ سلطان یا مجتهدی و کاملی نیست که زحل بر او تصرف نداشته باشد. مثلاً در قریش اگر مثل اباجهل و ابالهبی بوده مثل حمزه و محمدی (ص) هم بوده است. اگر عـمـر بـود عـلى علیہ السلام هم بودند. پس اگر اصفهان دجالی تربیت کند کاملی هم در همان درجه تربیت می کند و ایضاً اگر یک وقت کعبه بتکده بوده نقص کعبه نباشد. اهل هر بلدی در هر زمانی به اقتضای اهل آن زمان خوب و بد می شوند. یکی هم اصفهان است که به اقتضای زمان مردمی بد داشته و بعد که خوب شدند مثل آنها یافت نمی شود. اصفهان تخت فولادی دارد که بعد از زمین نجف مثل آن زمینی برای تربیت مرتاضین نیست. دیگر می فرمایید روایت علیکم بالسواد الأعظم مراد شهر نیست و شخص کامل است. اگر بخواهیم چنین بگوئیم و باب تأویل را باز کنیم و دست از ظاهر عبارت برداریم از شریعت سیدالمرسلین هیچ باقی نخواهد ماند با وجود آنکه خود شما می نویسی از اثر دعای حضرت ابراهیم از سی نفر اولیاء الله خالی نیست باز می نویسی کلام خالی از اشکال نیست. اشکال از چه جهت؟ زیراکه هنگام ظهور حضرت هیچکس از اصفهان ننوشته شما از کجا می فرمائید؟ یک نفر نوشته اند جواب را هم گفتم على ایِّحال حَفِظتَ شَیئاً وَ غابَت عَنکَ اَشیاءُ و می ترسم یکی از اهل اصفهان جواب دیگری بدهد حقیر به آن طریقی که سید مرتضی کشمیری رحمه الله علیه وصیت نموده از طریق ادب تجاوز نمی کنم ولی خیلی خائفم که این عبارت به دست اصفهانی دیگری بیفتد و به تبع حمایتی از توجه ارواح اولیاء آنجا بنماید. در این اواخر شاه کافی ظهور نمود که مثل شیخ محمد تقی صاحب حاشیه و ملا علی اکبر اژه ای حلقه ارادت او را به گوش داشتند اگرچه تولد او جای دیگر بوده ولی تکمیل و تکامل او در اصفهان بوده. مَخلَص، تعصب خوب نیست، بلی انسان کـه اشـرف مخلوقات است اگر مُرد بوی تعفن او را هیچ مرداری ندارد و این سبب مذمت انسان نیست بلکه تعریف انسان است.

لینک کوتاه
https://www.nabavi.co /?p=36445

بدون دیدگاه

پاسخ دهید

فیلدهای مورد نیاز با * علامت گذاری شده اند