مکاتبات آیت الله نخودکی ( مکتوب چهارم – در پاسخ به یکی از ارادتمندان )

مرحوم آیت الله نخودکی اصفهانی قدس سره

مکتوب چهارم ازمکتوبات حضرت آیت الله حاج شیخ حسنعلی نخودکی قدس سره الشریف:

این نامه را حضرت شیخ قدس سره در پاسخ نامه و درخواست یکى از ارادتمندان خویش مرقوم فرموده اند.

“بسم تعالى شاءنه”.
“یا اخى و رفیقى و یا صاحبى و شفیقى
قد قراءت کتابک و فهمت خطابک و علمت مرجعک و ایابک فطفقت بالجواب ،
ولم یهى ء لى الاسباب حتى یکون توافقا بین الوسیله و الجواب
فاقول مستعینا بالله ایهاالراکب بر ذون ابى عصام
و المکترى من مکار کانه حمار دق باللجام
تفکر فى ابتلائک بالاراذل و اللئام
فان سببه ما کان الا کفرانک صحبه الاخیار و الکرام
فابتلاک الله باللئام حتى تعرف قدر صحبه الکرام
و اما شفائ غلیلک بالخیار ففى ذلک ایضا:
نکته التعلم ان الحراره التى حصلت فى المزاج من مصاحبه الاشرار
لایفى ء الاببرد صحبه الابرار و الاخیار
و اما قولک ان ساعدت الاستخاره اما سمعت قول القائل الذى کان من الاحرار:
در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست .
و اماقولک طفقت فى اکل الخیار بالاختیار
فاعلم ان هذه الاختیاره عین الاضطرار
فان الحراره قد اضطک فى اکل الخیار
فتفکر و اعلم ان هذه الاختیار عین الاضطرار
و استشهد ایضا لک بقول الاخیار.

این جفاى خلق با تو در جهان
گر بدانى گنج زر باشد نهان

خلق را با تو کج و بدخو کند
تا تو را ناچار رو آنسو کند

فترق مثل البقه من هذه المرتبه الثقه
و اللقه الى مرتبه حقه
و انظر بعین بصیرتک لابعین بصرک
فتفکر فى جولان نظرک
و استمع قول المنادى:

چشم دل باز کن که جان بینى
آنچه نادیدنى است آن بینى

فاذا قطعت هذه المفاوز و الفیافى
و التلال و الاوادى
تفوز بعالم وسیع و تجوز من المهالک و الضیقوالفظیع
فترى الحدائق و الاشجار
و تصل الى العیون والانهار
و لن تصل الى حقایق الشقایق
و شقایق الحقایق
حتى تنقطع عن هذاه العلائقو العوائق
و تقطع نفسک عن العلائق و العوائق ،
و لنعم ما قال شیخ الطریقه
و مفتى الشریعه ، و صاحب الحقیقه :

از حقیقت بر تو نگشاید درى
زین مجازى مردمان تا نگذرى

فما دام نظرک الى الرقیقه ناظره
فاعلم ان صفقتک خاسره
و مبانیک داثره
و وجهک فى القیمه باسره
تظن ان تفعل بها فاقره
فجاف جنبک عن هذه الدار الداثره
و توجه الى الدار الاخره
حتى یصیر وجهک ناضره
و الى ربک ناظره
و فى هذا المقام یصح الکلام ان تقول
الحمدلله الذى اذهب عنا الحزن
فان هذه الدار دارالخزن ، و المحن
فکیف تقول مادام مقامک فیها الحمدالله الذى اذهب عنا الحزن
فکرر فى هذه الوریقه بصرک
و حول فى معانیها بصیرتک و نظرک
لعلک تصل الى بعض ما حققته و رقمته لک
لعل الله یحدث بعد ذلک امرا
و تفکر فى التماس دعائک
ان لایکون مثل باقى ادعائک
بل دع اللفظ و ادع المعنى
فان المعنى من کل لفظ هو المعنى
و ففى هذا المقام قد جف القلم
و سکن القدم
فان تک اهلا ففى هذا کفایه
و الحمدلله اولا و آخرا
والسلام على من اتبع الهدى .
کتبه العبد الجانى الفانى حسنعلى الاصفهانى فى غایه العجله.”

ترجمه :
“به نام او که شوکت و شاءنش بس ارجمند است.”
“اى برادر و رفیق و همراه و دوست مهربان من !
نامه تو را خواندم و گفتارت را دریافتم و حال و بالت معلومم گردید.
به پاسخ نامه ات با فقدان اسباب لازم ،
که موجب هماهنگى مرقومه و جوابش مى شود، مبادرت نمودم .
اینک با استعانت از خداوند متعال ، معروض میگردد:
اى سواره بر اسب ابى عصام که آنرا مکارى کرایه کرده اى ،
و آن همچون الاغى است که به سبب لگام دهانه اش ‍از رفتن بازمانده است ،
درباره ابتلاء و گرفتارى خود در چنگ مردمان پست و فرومایه بیندیش .
پس بدون تردید چنین ابتلائى
به سبب کفران نعمتى است که در مصاحبت اخیار و بزرگان کرده اى .
به مکافات آن خداوند متعال ،
تو را گرفتار فرومایگان نمود
تا شناساى قدر و ارزش مصاحبت عزیزان و بزرگواران باشى .
اینکه شفاء تو از بیمارى عطش در استفاده از “خیار” است ،
در آن اشارتى است
تا بدانى که حرارتى که بر اثر مصاحبت با مردمان بد و شرور در مزاج آدمى پدید مى آید
جز به وسیله سردى و برودت مصاحبت با نیکان و مردم صالح ، زائل نمى گردد.
(توضیح آنکه کلمه خیار به معنى مردمان نیک نیز هست )
و اما سخن تو که :
اگر استخاره مساعدت و یارى نماید…
آیا نشنیدى سخن آن آزاده را که گفت :
در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست .
گفته بودى که : اختیار خوردن خیار کردم ؛
بدان که اختیار، عین اضطرار است ،
و حرارت مزاج ، تو را در خوردن خیار، ناچار کرده است .
پس اندیشه کن و بدان که این چنین اختیار عین اضطرار است ،
و نیز از سخن براى تو گواه مى آورم :

این جفاى خلق با تو در جهان
گر بدانى گنج زر باشد نهان

خلق را با تو کج و بدخو کند
تا تو را ناچار رو آنسو کند

پس همچون پشه از این مرتبه مورد اعتماد و ماءنوس خود
به سوى مرتبه بالاترى که مرتبه حق است ترقى نموده
و با چشم دل و نه با چشم سر بنگر،
پس در گردش نظر خویش اندیشه نما و بشنو که چه مى گویندت:

چشم دل باز کن که جان بینى
آنچه نادیدنى است آن بینى

چون با پاى سلوک ،
بیابانهاى خشک و بلند و پست این بادیه را پیمودى
به جهانى گسترده خواهى رسید
و از مضایق و مهالک ، رهائى خواهى یافت
و به باغستانها و درختان و چشمه ها و جویباران معنى دست خواهى یافت .
اما بدان که وصول به این حقایق شقایق
و آن شقایق حقایق ،
جز با بریدن از وابستگى ها و علائق دنیوى حاصل نشود.
شیخ طریقت و مفتى شریعت و صاحب حقیقت چه نیکو فرموده است:

از حقیقت بر تو نگشاید درى
زین مجازى مردمان تا نگذرى

لیکن مادام که چشم بر این متاع بى قدر و این دنیاى پست ،
دوخته دارى ، بدان که معامله تو با زیان همراه ،
و اساس حیات معنویت هم عنان تباهى است .
و روى تو در قیامت عبوس خواهد بود
و گمان مبر که زیرکانه عمل مى کنى.
پس از این خانه هلاکت ، پهلو تهى کن
و روى به سوى خانه آخرت نما تا روى تو خرم گردد
و دیده ات به سوى پروردگار ناظر و روشن شود.
و در این مقام است که توانى گفت :
حمد و سپاس خداوندى را که حزن و اندوه از صفحه دل ما زدود،
اما تا وقتى که در این دنیاى دون که خانه حزن و محنت است ،
مقام گزیده اى چگونه مى توان دعوى کرد که :
حمد و سپاس ‍ خداوندى را است که حزن و اندوه ما را زائل ساخت .
پس مکرر در این نامه بنگر و نظر و بصیرت خویش در معانى آن بگمار،
شاید که به معانى برخى از آنچه براى تو نگاشتیم ،
دست یابى و شاید که خداوند بعد از آن ،
گشایشى در کار فراهم فرماید.
و نیز در التماس دعاى خویش اندیشه کن ،
مبادا همچون دیگر دعاوى تو باشد.
از الفاظ بگذر و دل در معانى بند
که منظور از گفته ها مفاهیم و معانى است .
اینک مرکب قلم به خشکى گرائید
و قلم از حرکت باز ایستاد.
پس اگر تو اهل و شایسته هدایت باشى همین مقدار از سخن ،
تو را کفایت مى کند.
مطلق حمد و ثنایش ،
در آغاز و انجام ،
از آن خداوند است .
و سلام بر آن کسى که طریق هدایت پیماید.
این نامه را بنده جانى فانى حسنعلى اصفهانى در نهایت عجله و شتاب تحریر نمودم .

برگرفته از کتاب گرانسنگ “نشان از بی نشانها” تألیف حکیم متألّه مرحوم آیت الله مقدادی اصفهانی

لینک کوتاه
https://www.nabavi.co /?p=1268

بدون دیدگاه

پاسخ دهید

فیلدهای مورد نیاز با * علامت گذاری شده اند