” پیش ساز تو من از سحر سخن دم نزنم
که بیانی چو زبان تو ندارد سخنم “

اشعار امیرهوشنگ ابتهاج (ه الف سایه)امیر هوشنگ ابتهاج ( هـ الف سایه )

پیش ساز تو من از سحر سخن دم نزنم
که بیانی چو زبان تو ندارد سخنم

ره مگردان و نگه دار همین پرده ی راست
تا من از راز سپهرت گرهی باز کنم

صبر کن ای دل غم دیده که چون پیر حزین
عاقبت مژده ی نصرت رسد از پیرهنم

چه غریبانه تو با یاد وطن می نالی
من چه گویم که غریب است دلم در وطنم

همه مرغان هم آواز پراکنده شدند
آه ازین باد بلاخیز که زد در چمنم

شعر من با مدد ساز تو آوازی داشت
کی بود باز که شوری به جهان درفکنم

نی جدا زان لب و دندان چه نوایی دارد ؟
من ز بی هم نفسی ناله به دل می شکنم

بی تو دیگر غزل “سایه” ندارد لطفی
باز راهی بزن ای دوست که آهی بزنمعکس بلبل روی درخت

لینک کوتاه
https://www.nabavi.co /?p=1315

بدون دیدگاه

پاسخ دهید

فیلدهای مورد نیاز با * علامت گذاری شده اند