دانلود فایل صوتی تفسیر قرآن کریم توسط “آیت الله محمدرضا رنجبر”  سوره بقره بخش 29

دانلود تفسیر صوتی قرآن کریم‌‌‌ »‌ +

7 ضابطه‌ی مهم در فهم قرآن از دیدگاه استاد شهید آیت الله مرتضی مطهری

 

الف. انتظار از قرآن

نخستین پیش شرط شناخت و فهم قرآن، تصحیح توقع و انتظاری است که مفسر از هدف و رسالت قرآن باید داشته باشد. این مطلبی است که استاد مطهری نیز بر آن تأکید دارد:

«اولین چیزی که در شناخت قرآن و نزدیک شدن به آن مطرح است این است که بدانیم اصولاً قرآن برای چه نازل شده و ماهیت آن چیست تا در اصالت آن دچار شک و تردید نشویم، زیرا هر کتابی که انسان نداند برای چه نوشته شده و هدف آن چیست، نمی‌تواند به هیچ وجه روی آن اظهار نظر کند». 1

اما نکته مهمی که وجه جداکننده دیدگاه مطهری از دیگران است، این است که ایشان مبدأ و مأخذ این انتظار را خود قرآن می‌داند نه تصورات و توهمات بیرون و بیگانه از آن. وی در این زمینه قرآن را نه صامت، بلکه دارای زبان گویایی می‌داند که به روشنی رسالت و هدف و به طور کلی ماهیت خودش را بیان کرده است و از این رو آنجا که خود، دیدگاهش را درباره این موضوع مطرح می‌کند به قرآن تکیه می‌کند:

«حال ببینیم واقعاً قرآن چه کتابی است و برای چیست؟ آیا کتاب طب است؟ فلسفه است؟ تاریخ است؟ ریاضی است؟ … هیچ کدام؟ پس چیست؟ کتاب هدایت است!! هُدی.»2

اما نکته مهمی که وجه جداکننده دیدگاه مطهری از دیگران است، این است که ایشان مبدأ و مأخذ این انتظار را خود قرآن می‌داند نه تصورات و توهمات بیرون و بیگانه از آن. وی در این زمینه قرآن را نه صامت، بلکه دارای زبان گویایی می‌داند که به روشنی رسالت و هدف و به طور کلی ماهیت خودش را بیان کرده است.

بنابراین از نگاه مطهری با آن که تعیین انتظار از قرآن، یک پیش شرط ضروری در شناخت قرآن و قضاوت درست نسبت به مفاهیم و آیات آن به شمار می‌آید، اما آبشخور آن خود قرآن است؛ در خود قرآن با توجه به آیات صریح و روشن آن باید جست‌وجو کرد.

ب. کنار نهادن ذهنیت‌های پیشین

نکته دیگری ایشان مطرح کرده است که به گونه‌ای با این مسأله ارتباط پیدا می‌کند و آن ذوق‌ها و سلیقه‌هاست. استاد بر این نکته اصرار دارد که فهم صحیح قرآن، بسته به آن است که انسان همه سلیقه‌ها و همچنین داوری‌های پیشین خود را درباره موضوعی که در آیات مطرح است کنار بگذارد و با ذهن خالی به آیات مراجعه کند. ذوق و سلیقه‌ها و خواسته‌های پیشین، مانع از رسیدن به معانی و مفاهیم قرآن و باعث تحریف و تأویل آن می‌گردند:

«روشن‌تر اینکه نباید قرآن را موافق ذوق و ذائقه خود تفسیر کنیم یا مورد استشهاد قرار دهیم، بلکه ذوق خود را باید بر قرآن تطبیق دهیم؛ اگر قرآن را پیشوای خود قرار داده‌ایم باید ذوق ما ساخته شده بر موازین قرآن مجید باشد.»3

در جای دیگر درباره تحریفات و تأویلات برخی روشنفکران از آیات قرآن می‌نویسد:

«فکر می‌کنم ریشه اصلی گرایش پاره‌ای روشنفکران مسلمان به مادیت تاریخی دو چیز است؛ یکی همین که پنداشته‌اند اگر بخواهند فرهنگ اسلامی را فرهنگ انقلابی بدانند و یا اگر بخواهند برای اسلام فرهنگ انقلابی دست و پا کنند، گریزی از گرایش به مادیت تاریخی نیست. باقی سخنان که مدعی می‌شوند شناخت قرآنی ما چنین الهام می‌کند، بازتاب شناخت ما از قرآن چنان است، از آیه استضعاف این گونه استنباط کرده‌ایم، همه بهانه و توجیهی است برای این پیش اندیشه، و همین جاست که سخت از منطق اسلام دور می‌افتند و منطق پاک و انسانی و فطری و خدایی اسلام را تا حد یک منطق ماتریالیستی تنزل می‌دهند.»4

از این سخن چنین استنباط می‌شود که قدر مسلم، دیدگاه‌ها و گرایش‌های فکری که آگاهانه نسبت به یک موضوع انتخاب می‌شوند، نباید بر آیات تحمیل شوند. بر عکس باید ذهن را از آنها خالی کرد و البته این کار شدنی است، اما آیا مجموع معلومات و اطلاعات کلی انسان که فضای فکری او را شکل می‌دهد، نیز این حکم را دارد یا خیر؟ از سخنان فوق نمی‌توان چیزی در این زمینه به دست آورد، بلکه شاید بتوان از سخنان پیشین راجع به عوامل مۆثر در به فعلیت رسیدن قابلیت مفاهیم آیات در معانی متعدد، خلاف آنچه در اینجا آمد، استنباط کرد، به ویژه که خالی کردن ذهن از تمام اندوخته‌ها امری نا ممکن می‌نماید.

ج. تعقل و تزکیه

یکی از نکته‌هایی که مطهری روی آن تأکید دارد و بی خبری یا غفلت از آن را موجب خطا و لغزش در فهم قرآن می‌داند، تعقل و تزکیه است. از نظر استاد شهید، قرآن با دو زبان سخن می‌گوید و از دو ابزار برای ارتباط با مخاطبانش بهره می‌گیرد؛ یکی عقل و دیگری دل. گاهی قرآن با زبان عقل که منطق و استدلال است سخن می‌گوید، و گاهی با زبان دل که احساس است. مفاهیم قرآن، تنها برهان و استدلال نیست. گاهی موعظه و تذکر نیز هست که دل را به تپش و تحرک وا می‌دارد. کسی که می‌خواهد قرآن را بفهمد باید هم با زبان عقل آشنا باشد و هم با زبان دل، یعنی هم قدرت استدلال و توانایی اندیشیدن داشته باشد و هم روح شفاف و قلب پاک، زیرا احساسی که از قلب محصور در چنبره غرایز و کشش‌های حیوانی پدید آید احساس قلب نیست، بلکه هواهایی است که با طبیعت قلب و فطرت الهی بیگانه است:

«… درک معانی قرآن نیز ویژگی‌هایی دارد که باید به آن توجه داشت… یک وظیفه قرآن، یاد دادن و تعلیم کردن است. در این جهت مخاطب قرآن عقل انسان خواهد بود و قرآن با زبان منطق و استدلال با او سخن می‌گوید. اما بجز این زبان، قرآن زبان دیگری نیز دارد که مخاطب آن عقل نیست، بلکه دل است، و این زبان دوم احساس نام دارد. آن که می‌خواهد با قرآن آشنا گردد و بدان انس بگیرد می‌باید با این دو زبان هر دوو آشنایی داشته باشد و هر دو را در کنار هم مورد استفاده قرار دهد. تفکیک این دو از هم، مایه بروز خطا و اشتباه و سبب خسران و زیان خواهد بود.»5

بنابراین آنها که فکر می‌کنند قرآن را فقط با استدلال خشک بدون آن که روح و نفس به طهارت و پاکی لازم رسیده باشد و با احساس برخاسته از شمیم معطر وحی دمساز باشد می‌توان فهمید، سخت در اشتباه اند، زیرا قرآن کتابی است که «لایمسّه الاّ المطّهّرون».

د. جامع نگری نسبت به آیات

مطهری آیات قرآن را یک مجموعه به هم پیوسته و جدایی ناپذیر می‌داند و همین واقعیت را بنیاد روشی خاص در فهم قرآن می‌شمارد که عبارت است از مطالعه مجموعی آیات و شناخت نگاه های رویاروی هر یک به دیگری. وی همواره بر این جمله تأکید دارد که: القرآن یفسّر بعضه بعضاً. ندانستن یا توجه نداشتن به این ویژگی که فهم هر بخش از آیات بستگی دارد به شناخت آیات دیگرِ مرتبط با موضوع، یا حتی آیات عام و کلی که بیانگر دیدگاه های کلی‌تر قرآن هستند، انحراف و بدفهمی در مورد آیات قرآن را در پی دارد. بنابراین مهم‌ترین گام در مسیر فهم قرآن، آشنایی و تسلط بر آیات و جامع نگری در مقام تفسیر و فهم است، و تنها از این راه است که می‌توان به مقصود خداوند نائل آمد:

«نکته مهمی که در بررسی قرآن باید به آن توجه داشت این است که در درجه اول می‌باید قرآن را به کمک خود قرآن شناخت، مقصود این است که آیات قرآن مجموعاً یک ساختمان به هم پیوسته را تشکیل می‌دهند، یعنی اگر یک آیه از آیات قرآن را جدا کنیم و بگوییم تنها همین یک آیه را می‌خواهیم بفهمیم شیوه درستی اتخاذ نکرده‌ایم.»6

«استناد به یک آیه قرآن بدون توجه به آیات دیگر قرآن جایز نیست، برای آن که بعضی از آیات قرآن آیات دیگر را تفسیر می‌کند، یعنی آن که قرآن را باید در کل مطالعه کرد نه در یک جزء. مطالعه قرآن در یک آیه یا چند آیه جداگانه سبب گمراهی انسان می‌شود. تمام آیات قرآن با یکدیگر پیوسته است و کسی می‌تواند آیات قرآن را تفسیر کند که به نحوی در همه آیات قرآن تسلط داشته باشد و آیات را از هم مجزا نکند.»7

تأکید بر به هم پیوستگی آیات با یکدیگر و در نتیجه شیوه خاصی که فهم قرآن آن را می‌طلبد و نیز پیش شرط آشنایی با مجموع آیات، در موارد متعددی از آثار و نوشته‌های مطهری دیده می‌شود که جهت اختصار از آن صرف نظر می‌شود.

ه. آشنایی با سنت

تأکید استاد مطهری بر تفسیر قرآن با قرآن، وی را از ضرورت و توجه به سنت در فهم قرآن غافل نمی‌کند، گرچه ایشان جایگاه و مرحله مشخصی را برای سنت در فرایند فهم قرآن تعیین نمی‌کند، به این معنی که در چه مواردی و در کدام مرحله نیاز به سنت به وجود می‌آید؛ و همچنین از نحوه ارتباط تفسیر به کمک سنت و شیوه تفسیر قرآن با قرآن سخن نمی‌گوید، اما بر این نکته اصرار می‌ورزد که شناخت سنت و روایات یک امر ضروری در فهم قرآن است و نقش مۆثری در آن دارد:

«شرط سوم، آشنایی با سخنان پیامبر (صلی الله علیه و آله) است…. روایات معتبری که از ائمه علیهم السلام رسیده نیز همان اعتبار روایات معتبری را دارد که از ناحیه رسول خدا رسیده است، و لهذا روایات موثق ائمه کمک بزرگی است در راه شناخت قرآن.»8

و. شناخت تاریخ اسلام و اسباب نزول

از امور دیگری که استاد مطهری به عنوان مقدمات فهم قرآن یاد می‌کند آشنایی با تاریخ اسلام و رویدادهایی است که در زمان حیات پیامبر اکرم پدید می‌آمد و باعث نزول وحی می‌شد. از آنجا که نزول آیات همراه با واقعیت‌ها و پا به پای حوادث صورت می‌گرفت طبیعی است که آشنایی دقیق با آن رویدادها تا حدود زیادی در روشن شدن مضمون و محتوای آیات مۆثر و راه‌گشاست،9 با اذعان به اینکه این حوادث و رویدادها نقشی در مرزبندی و تعیین گستره مفهومی آیات ندارند و به اصطلاح، با مورد خود آیات را تخصیص نمی‌زنند.

ز. آشنایی با زبان و قواعد عربی

این شرط نیز با توجه به زبان قرآنی که زبان عربی است و به طبع ویژگی‌های خاص خود را دارد امری بدیهی به نظر می‌رسد و به خاطر همین وضوح و بداهتش مرحوم مطهری زیاد از آن سخن نمی‌گوید، تنها به این اشاره بسنده می‌کند که: «یکی از شرط‌های ضروری شناخت قرآن، آشنایی با زبان عربی است» 10 اما مسائل دیگری امروزه در زبان مطرح است که در آثار شهید مطهری از آن سخن نرفته است؛ به عنوان نمونه با توجه به دگرگونی واژه‌ها و حیات و مرگ زبان‌ها، آیا معیار در مفاهیم لغت، مفاهیم زمان نزول و پیش از آن، یعنی دوران جاهلیت است، یا به لحاظ آن که قرآن برای همه نسل‌ها و عصرها آمده است، همه دگرگونی‌های زبان در چارچوب مفاهیم آیات می‌گنجند؟ و همین طور آیا آداب و عادات، اندیشه‌ها و تصورات و به طور کلی فرهنگ عرب و جاهلیت در تبیین مفاهیم آیات نقش دارند یا نه؟ و… تا جایی که آثار شهید مورد مطالعه و بررسی قرار گرفت، سخنی در این زمینه از ایشان دیده نشده است.

به هر حال آنچه یاد شد عوامل و عناصری است که از نگاه مطهری در فهم قرآن مۆثر است و نادیده گرفتن آن باعث کج فهمی و بدفهمی قرآن می‌گردد. خود شهید نیز آنجا که به تفسیر قرآن می‌پردازد یا برخی برداشت‌های انحرافی را نقد می‌کند، بر این عناصر تکیه می‌کند و با این کار در عمل التزام به آنها را نشان می‌دهد.

 

 

جامعیّت قرآن از نگاه حضرت آیت الله علاّمه طباطبائی

 

جامعیّت قرآن از مسایل مهمّ تفسیر قرآن کریم است و دیدگاه علاّمه طباطبائی به عنوان مفسّر صاحب نظر در این زمینه بسیار مهمّ است و می‌تواند راهگشا در حلّ بعضی از مسایل باشد. به نظر علاّمه جامعیّت قرآن به معنای کامل بودن آن است. علاّمه طباطبائی جامعیّت قرآن را در همه اقسام و صُوَر آن، مبتنی بر مجموع ظاهر و باطن قرآن می‌داند؛ در ظاهر قرآن تنها تفاصیل اخلاق فاضله را می‌توان جست، امّا معارف، شرایع و احکام در حدّ کلّیّات و اصول در ظاهر قرآن آمده‌اند و تفاصیل و جزئیّات آنها در روایات بیان شده یا به طریق دیگری قابل دستیابی است. در آثار قرآنی علاّمه به‌ویژه المیزان می‌توان دو قِسم جامعیّت را سراغ گرفت:
1ـ جامعیّت قرآن به معنای کامل بودن بیان آن در طرح مسایل نسبت به کُتُب آسمانی پیشین.
2ـ جامعیّت قرآن به معنای کامل بودن بیان آن در طرح مسایل بدون مقایسه با کتاب‌های آسمانی دیگر.

 

 

حقیقت وحی از منظر استاد علامه آیت الله جوادی آملی

چکیده
آنچه انسان را در اعتماد بر قرآن استوار می کند اثبات ارتباط وحیانی و صیانت آیات از مقام لدن تا مقام خارج که لفظ است می باشد و اگر حتی احتمال خطا و دستبرد در آن برود دیگر آن اعتماد قاطع سلب شده و تمام زحمات بر باد رفته است.
همانطور که شناخت خداوند از نظر معنا و مفهوم و صفات برای انسان مقدور است شناخت حقیقت وحی نیز برای انسان ممکن است. هر چند رسیدن به کنه حقیقت وحی جز با رسیدن به مقام اولیاء الهی ممکن نیست.
کلید واژه ها : وحی، وحی قرآنی، حقیقت وحی، احادیث قدسی، وحی شیطانی، شیطان

مقدمه
اینکه وحی چیست و به چه نحوی واقع می شده از زمان پیامبر صلی الله علیه و آله مورد سوال بوده، و از آنجا که انسان ها در رسیدن به مقام اولیاء الهی قاصر بوده اند، فهم چیستی وحی با خصوصیات و ویژگی هایی که اولیاء الهی برای آن ها بیان می کرده اند بسیار مشکل بوده، لذا علما و مفسران در هر دوره سعی می کرده اند با بررسی ویژگی ها و خصوصیات وحی هر چه بیشتر به حقیقت آن دست یابند.
ضرورت این بحث از آنجا نشأت می گیرد که منکران و مخالفان قرآن و دین می خواهند با بشری جلوه دادن قرآن از جایگاه الهی آن کاسته و دین را آنگونه که میل شان است تفسیر کنند.

وحی اصل و قاعده ای برای رساندن علم و غیر آن است، از ویژگی های آن اشاره سریع به نوشتار و رسالت و گاهی اعلام به رمز و تعریض و زمانی به صوت برهنه از ترکیب و زمانی به الهام و کلام پنهان است.

بحث از حقیقت وحی ابتدا توسط مرحوم فارابی طرح شد و سپس ابن سینا (رحمه الله علیه) آن را توسعه داد و در دوران معاصر بزرگانی چون ملاصدرا و علامه طباطبایی (رحمه الله علیهما) و حضرت آیت الله جوادی آملی (حفظه الله) بیشتر آن را مورد توجه خود قرار دادند.
برای تبیین حقیقت وحی از منظر آیت الله جوادی آملی، ابتدا به معنا و مفهوم وحی، سپس اقسام وحی و اینکه وحی قرآنی با احادیث قدسی چه فرقی دارد پرداخته و در نهایت با بحث درباره وحی ویژه قرآنی به اثبات الهی بودن الفاظ قرآن از دیدگاه ایشان خواهیم پرداخت.

معنای وحی
واژه پژوهان معتقدند که وحی، در اصطلاح اصل و قاعده ای برای رساندن علم و غیر آن است، که از جمله ویژگی های آن اشاره سریع به نوشتار و رسالت و گاهی اعلام به رمز و تعریض و زمانی به صوت برهنه از ترکیب و زمانی به الهام و کلام پنهان صورت می گیرد. (کتاب وحی و نبوت در قرآن، جوادی آملی، عبدالله ص53)

کسی که عقل نظری و عملی او کامل شد و به مرحله عقل قدسی رسید از هر نوع غفلت و فراموشی در امان است.

اقسام وحی
وحی در نگاه ابتدایی تقسیم می شود به حق، راستی، نیکی و زیبایی و به باطل، دروغ، بدی و زشتی. قسم اوّل نمونه ای است که به خداوند سبحان ارتباط دارد و قسم دوم نوعی است که به شیطان مرتبط است. خاستگاه این تقسیم ابتدایی وحی خود قرآن حکیم است از آن رو که در برخی موارد وحی را به خداوند متعال اسناد می دهد و در مواردی نیز به شیطان انسی و جنّی نسبت می دهد. می فرماید: وَ کَذلِکَ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ قُرْآناًعربیاً ﴿الشورى‏،7﴾ إِنَّ اَلشَّیاطِینَ لَیُوحُونَ إِلى أَوْلِیائِهِمْ لِیُجادِلُوکُمْ ﴿الأنعام،121﴾. در تقسیمی دیگر وحی تقسیم می شود به وحی علمی و عملی، زیرا فرستنده وحی گاهی علم و دانش را به طور پنهانی ارائه و القا می کند مانند: نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ اَلْقَصَصِ بِما أَوْحَیْنا إِلَیْکَ هذَا اَلْقُرْآنَ ﴿یوسف‏،3﴾ و گاهی عزم بر انجام عملی را به صورت یاد شده بر دل می اندازد مانند: وَ أَوْحَیْنا إِلى مُوسى أَنْ أَلْقِ عَصاکَ ﴿الأعراف،117﴾
و از جهت رتبی نیز تقسیم می شود به وحیی که هیچ واسطه ای بین پیامبر و خداوند نیست، که عالی ترین نوع وحی است و وحیی که از وراء حجاب است و وحیی که با واسطه فرشتگان بر پیامبر نازل می شود. وَ ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُکَلِّمَهُ اَللّهُ إِلاّ وَحْیاً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولاً فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ ما یَشاءُ إِنَّهُ عَلِیٌّ حَکِیمٌ ﴿الشورى‏، 51﴾
آنچه در باب وحی، مهم و بنیانی است که قوام وجودی قرآن نیز به آن وابسته است، همانا تنزیل وحی علمی و معرفتی و به عبارتی ارسال حقیقتی شهودی و عینی است که پیامبر آن را با دل و جان و با گوش و چشم مشاهده کند.

از آنجا که شیطان پس رفت روحی داشته، سیطره و نفوذ او فقط در حد قوه واهمه است.

حقیقت وحی قرآنی
برای تبیین اینکه حقیقت وحی قرآنی چیست و چگونه صورت می گرفته در چند بند به تشریح آن می پردازیم:

1- پیامبر از کجا می فهمیدند آنچه الهام می شود وحی الهی است نه شیطانی؟
برای پاسخ به این سوال ابتدا به ذکر دو مقدمه می پردازیم:

مقدمه اول : شناخت جایگاه انسان کامل 
انسان در پرتو تبعیت از عقلی که خداوند رحمان به آن پرستش می شود و بهشت به سبب آن بدست می آید و نیز خردی که بوسیله آن حق و راستی و نیکی و زیبایی دانسته شده، باطل، دروغ، بدی و زشتی از آن جدا و ممتاز می گردد، اگر این عقل به نصاب کمال و تمام حقیقت خود برسد و به مرحله بلوغ خود دست یابد بی تردید همواره به خوبی و زیبایی فرمان می دهد آن گونه که نفس امّاره به بدی و زشتی امر می کند. از اینرو کسی که عقل نظری و عملی او کامل شد و به مرحله عقل قدسی رسید از هر نوع غفلت و فراموشی در امان است.
رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) مصداق کامل و نمونه بارز صاحب عقل قدسی است و سیطره و چیرگی بر تمام نیروهای دانشی و همه توان های عملی خویش داشته و بر آن ها حاکم است و قوا نیز کاملا پیرو و مجری فرمان عقل قدسی اویند، خواه در خواب باشد یا در بیداری یا حالت منامیّه .[1] زیرا رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) اگر چه چشمان او به خواب رود هرگز عقل او نخوابیده. بنابراین هر حقیقتی را که از ساحت ربوبی دریافت کند و وحی قرآنی نباشد و در انتخاب لفظ و عبارتِ حاکی، مخیّر و وانهاده شده باشد، عقل قدسی او فرمان می دهد تا نیروهای خیالی و وهمی، که به آداب عقل مودب شده اند با راهنمایی عقل و هدایت او، صورتی زیبا و لباسی نیکو و شایسته، بر تن آن معنای مجرد عقلی صحیح نموده و عرضه نمایند. بنابراین عقل قدسی انسان معصوم به گونه ای است که نیروی خیال، تصویری ایجاد نمی کند مگر همان صورتی که خداوند بر او القا کرده و نیز نیروی متخیّله و متصرّفه که جدای از نیروی خیال است تنها چهره ای را پردازش می کند که خداوند بر او فرستاده و نیروی واهمه نیز آنچه را طراحی و آماده سازی می کند همان چیزی است که با الهام ربّانی بر وهم می نشیند و سرانجام آنچه حس انجام می دهد دقیقا همان چیزی است که با ایجاد الهی بر جایگاه ادراکی حس فرود می آید.

شیطان برای القای سخنان باطل بر قلب پیامبر که از مرتبه حسّ، وهم و خیال رهاییده و به مرتبه عقل قدسی رسیده راهی ندارد.

حاصل کلام آنکه نیروها و قوای سالم و پاکیزه، در حکایت کردن، صورت بخشیدن، پردازش و طراحی و حتی احساس نمودن، هیچ نقشی از سوی خود نداشته مگر اینکه در ضبط و ارائه، امین قوا و نیروهای برترند، خواه آن نیروی بالا و والا از جایگاه نیروهای بس بلند مرتبه، مسلّط و غالب بر دیگر قوای انسانی فرمان گرفته باشد مانند آنچه که در وحی قرآنی وجود دارد، یا دستور را از عقل قدسی که آن نیز بر قوای زیر مجموعه چیره است گرفته باشند مانند آنچه در الهامات حدیثی رخ می دهد لذا قوا و نیرو و فکر انسان کامل، تحت تدبیر عقل قدسی اوست. (وحی و نبوت، جوادی آملی، عبدالله ص193)
مقدمه دوم : شناخت سعه وجودی شیطان
از آنجا که شیطان پیش رفت روحی که نداشته، هیچ که پس رفت روحی داشته، سیطره و نفوذ او فقط در حد قوه واهمه است و تنها در این مرحله و حدّ می تواند وسوسه و الهام کند همان گونه که خود نیز بدان اعتراف کرده: لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ اِلاّ عِبادَکَ مِنْهُمُ اَلْمُخْلَصِینَ ﴿الحجر، 40-39﴾ لذا از رسیدن به مقام مخلصین عاجز است. نه اینکه نخواسته انبیا را اغوا کند، که نمی تواند به آن منطقه وارد شود.
در نتیجه راهی برای القای سخنان باطل بر قلب پیامبر که از مرتبه حسّ و وهم و خیال رهاییده و به مرتبه عقل قدسی رسیده ندارد، کما اینکه پیامبر نیز در لحظه دریافت وحی هیچ شکی در الهی بودن آن نداشته اند.
از جمله آیاتی که دلالت بر نزاهت و پاک بودن چهره وحی از نفوذ یابی غیر و سرقت نمودن از آن می کند این آیه قرآن می باشد: فَإِنَّهُ یَسْلُکُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً- لِیَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسالاتِ رَبِّهِمْ وَ أَحاطَ بِما لَدَیْهِمْ وَ أَحْصى کُلَّ شَیْءٍ عَدَداً ﴿الجن‏، 27و28﴾
یعنی عده ای وحی را از روبرو و پشت سر رصد می کنند تا دقیقا آنچه رسالت الهی و وحی پروردگاری است ابلاغ شود (البته خداوند اشراف احاطی به همه هستی و هر آنچه در نزد آنان است را دارد) و کسانی که وحی الهی را رصد می کنند تا چیزی بر آن افزوده و یا از آن کاهیده نشود فرشتگان امین و بزرگوار و نیکانی هستند که خداوند در شأن آنان فرموده: فِی صُحُفٍ مُکَرَّمَهٍ -مَرْفُوعَهٍ مُطَهَّرَهٍ – بِأَیْدِی سَفَرَهٍ – کِرامٍ بَرَرَهٍ ﴿عبس‏، 13تا16﴾
با چنین پی گیری و رصد کردن دقیق جایی برای نفوذ غیر و مجالی برای دخل و تصرف و یا سرقت و دزدی از وحی نمی ماند و البته با وجود این فرشتگان بزرگوار که امنای رحمانی در امر وحی الهی هستند، مجال و میدانی برای اراده و خواست دیگری باقی نمی ماند. (همان ص131)

عده ای از فرشتگان امین و بزرگوار، وحی را از روبرو و پشت سر رصد می کنند تا دقیقا آنچه رسالت الهی و وحی پروردگار است ابلاغ شود.

حضرت استاد می فرمایند : راز و رمز اینگونه صیانت از پیامبر در مقام ابلاغ و اظهار وحی در خارج، این است که آنچه به هدایت انسان ها (که همان رساندن حکم و فرمان الهی به مردم است) برمی گردد به مردم برسد. بی آنکه زیادی و کمیّ به آنها راه یابد به گونه ای که اگر افزایش و یا کاهشی در حریم وحی اتفاق بیفتد یا حتی اگر احتمال این معنا هم باشد هر آینه امنیت سلب شده و اعتماد از بین می رود و اطمینان و آرامش لازم رخت برمی بندد و تمام تلاش و کوشش بی نتیجه خواهد ماند. (همان ،ص151)

2- فرق وحی قرآنی با احادیث قدسی و روایات
در اینکه احادیث قدسی و روایات نیز مانند قرآن، وحی و الهام بر قلب پیامبر می شوند شکی نیست اما اینکه چه فرقی با آیات قرآنی دارند حضرت استاد می فرمایند: همان گونه که برای نبوت، رسالت و ولایت مراتبی است برای نبوت پیامبرِ مشخص و رسالت و ولایت او نیز درجات و مراتبی است که برای هر رتبه و درجه ای نیز حکمی روشن و مشخص است. برترین مرحله آن براساس آنچه که گذشت همانا وحی قرآنی است اما دیگر مراتب وحی از احادیث قدسی و روایات و یا آنچه که در عالم خواب یا بیداری به حضرتش الهام و القا می شود ممکن است بدین صورت باشد که معنا بدون لفظ به ذهن سپرده شود و رسول گرامی (صلی الله علیه وآله) مخیر باشد در بعضی جهات سه گانه (لفظ، معنا و تالیف میان آن دو) مانند انتخاب الفاظ برای آن معانی، یا نوع تالیف و هم آهنگی میان لفظ و معنا بدون کمترین افزایش و کاهشی، معنایی که مقصود وحی را تغییر دهد، ابلاغ نماید. (همان، ص189)

اگر افزایش و یا کاهشی در حریم وحی اتفاق بیفتد یا حتی اگر احتمال این معنا هم باشد هر آینه امنیت سلب شده و اعتماد از بین می رود و اطمینان و آرامش لازم رخت بر می بندد و تمام تلاش و کوشش بی نتیجه خواهد ماند.

اما قرآن حکیم هم از نظر لفظ و هم از نظر معنا و مفهوم و هم از نظر تالیف و هم گرایی لفظ و معنا حقی است که در صحبت حق نیز بر قلب رسول اعظم نازل و بر چشم و گوش او فرود آمده آن گونه که فرشته مامور وحی را نیز با چشمان دل مشاهده کرده است.

3- نقش پیامبر در نزول وحی
حضرت استاد با ذکر مثالی می فرمایند: کسی که امر رسالت را با درختی مقایسه می کند که گاهی میوه می دهد و گاهی نه، یا گاهی میوه سالم می دهد و گاهی مریض، که میوه دادن و ثمر بخشی درخت مستند به خود درخت است از این جهت که مبدأ قریب و علت نزدیک است و استناد آن به خداوند متعال به عنوان علت دور، آن گونه که در مباحث علت و معلول تقریر می شود، نادرست و قیاس مع الفارق است. زیرا ولایت الهی، حرم و مقام شامخی دارد که اگر کسی اهل آن نیست هرگز به آن راه نیافته و نظر نادرست ارائه می کند.
کسی که بفهمد کمال مولّی علیه که فانی در ساحت ربوبی است، در آن است که با همه وجود، با روح و جسم خود از سر تا قدم در برابر سخن و اراده الهی تسلیم بوده و از باطن و ظاهر وجود خویش از عرش هستی تا فرش، وجود خود را به خداوند پیوند زند، هرگز هیچ بخشی از وحی قرآنی را به رسول اعظم مرتبط ندانسته و همه ابعاض قرآن از معانی الفاظ و هم آهنگی میان لفظ و معنا را به باری سبحانه و تعالی مرتبط می داند. (همان، ص 185)

اگر منظور از بشری بودن به معنای دخالت پیامبر در نحوه بیان الفاظ آیات الهی است این با مقام فنای حضرت سازگار نیست و خود خداوند پیامبر را از این کار مبرا دانسته اند.

که این جایگاه، رسیدن به مقام توحید افعالی است که انسانِ فانی در اوج فنا به آن می رسد و این غیر از آن چیزی که اشاعره قائل به جبری بودن افعال شده اند.
لذا انسان فانی هرگز چیزی را تولید و ایجاد نمی کند، همان گونه که چیزی را وضع نمی کند زیرا اقتضای پیامبری که فانی در اسماء الهی است همان پیام آوری است، نه ایجاد و ایحای امری و نه موضوعیت چیزی، از این رو درست است که به رسول الله گفته شود «و ما نطقت اذ نطقت و لکن الله نطق» همان طور که خداوند متعال فرمود: وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اَللّهَ رَمى ﴿الأنفال‏،17﴾ لذا اسناد فعل به رسول الله و او را مولّد و تولید کننده قرآن دانستن با مقام فنای حضرتش منافات دارد. زیرا فانی محض نسبت به باقی؛ پیرو، خالص و قابل صرف بوده و تمام امور به باقی، که بقای او به ذات خود باشد منتهی می شود و نزول قرآن بر قلب، گوش و چشم و جریان آن بر زبان آن حضرت، چیزی جز رسالت امینانه حضرت حق نیست و نه هیچ چیز دیگر و این مظهریت و مجرای فیض حق بودن خود بزرگترین شرافت است. (همان، ص 188)

اقتضای پیامبری که فانی در اسماء الهی است همان پیام آوری است، نه ایجاد و ایحای امری و نه موضوعیت چیزی.

از نکات برجسته و مهم، اینکه استناد معارف و حقایق نهانی به ذات ازلی ذاتا و بالاصاله است اما استناد آن به مقام شامخ رسالت حضرت مصطفوی (صلی الله علیه و آله) – شخصیت حقوقی – به مراتب شایسته تر و ثابت تر، کامل تر، تمام تر و شریف تر از استناد آن به شخص – بشری – رسول الله (صلی الله علیه و آله) است چون هیچ اعتماد و تکیه گاهی نیست مگر به کلام پروردگار متعال و هیچ اطمینان و آرامشی نیست مگر به وحی و الهام ذات ربوبی و تنها بر ایحاء و انزال وحی از سوی ذات لم یزلی اعتماد، وثوق و آرامش وجود دارد. بنابراین خلافت و جانشینی رسول الله (صلی الله علیه و آله) از جناب الهی و ساحت قدوسی حق – یعنی جنبه رسالت آن حضرت – به مراتب شایسته تر از آن است که خود آن حضرت – یعنی جنبه بشری – مبدأ و منشأ سخن یا حکمی باشد زیرا جهت ملکوتی رسالت بارها از بعد مُلکی و بشری آن حضرت قوی تر و مستحکم تراست. (همان، ص144)
بنابراین زمام وحی به مشیت و اراده پرودگار عالم بوده؛ از ایجاد وحی و پایداری آن، اتصال و دوام آن یا انقطاع و پایان آن، زمان و مکان آن که در مکه یا مدینه و یا پیش از هجرت و یا پس از آن باشد، همه و همه به اراده حضرت ربوبی است نه غیر او. (همان، ص168)

4- چگونگی نزول قرآن
اما آنچه از همه مهم تر و شایسته است که برای آن همت فراوان بکار بست، فهمیدن چگونگی نزول قرآن، مراتب نزول، کیفیت محدویت قرآن در منازل یاد شده و اینکه قرآن در مدارج مختلف چگونه اوصاف مختلف می گیرد می باشد. به عبارت دیگر از مرتبه لدن تا عربی مبین، چه مراتب و مراحلی باید طی شود؟ حضرت استاد می فرمایند: حد و مرتبه حقیقی قرآن همان است که در لدن و نزد خدا وجود دارد و در آن مرحله ی اصیل، خود بلند مرتبه، استوار و پایدار است که البته این حدود وصف عینی است نه ذهنی و شهودی و نه حصولی، همانگونه که در آن مرتبه نه عربی است و نه عبری کما اینکه نه در فهم می آید که مفهوم باشد و نه به ذهن می نشیند که معنای ذهنی و علم حصولی باشد زیرا در مرحله عقل (نه نفس) نه ذهن راه دارد و نه مفهوم، طبعا مجالی برای علم حصولی نیست زیرا صور مرتسمه حصولی در منطقه ذهن است و نه فراتر از ذهن، که عقل است.

اگر از آن موطن اصلی و وطن عندالهی تجلّی و تنزّل کند و حقیقت او رقیق و کم جوهرتر شود، مفهوم با او قرین و همراه شده و به صورت معنای حصولی ظهور می کند که در این مرحله هنوز لفظ و حروفی با او نیست.

در مرتبه بعد اگر از آن موطن اصلی و وطن عندالهی تجلّی و تنزّل کند و حقیقت او رقیق و کم جوهرتر شود، مفهوم با او قرین و همراه شده و به صورت معنای حصولی ظهور می کند که در این مرحله هنوز لفظ و حروفی با او نیست و اگر از این مرتبه رقیق تر شده و تنزّل بیشتری یابد به صورت لفظ و عبارت و به شکل و لباس عربی و یا عبری در خواهد آمد.
اشکال اساسی و معضل جدی که بسیار سخت و شکننده است و کمتر کسی به آن توجه و تعرّض کرده و کمتر افرادی در جهت فکّ این عقده بر آمده اند، اینست که کتاب در مرحله عالی امری حقیقی عینی است و در مرحله دانی، امری اعتباری و وضعی است زیرا لفظ امری است که از طریق اعتبار، وضع و نهادینه می شود و دلالت لفظ بر معنا نیز اعتباری و وضعی است نه ذاتی، و همچنین مفهومی که از لفظ به دست می آید نیز ذهنی است نه عینی، گرچه بعضی از مصادیقی که آن لفظ و مفهوم بر آن منطبق می شود موجود عینی است. با این وصف چگونه امر اعتباری وضعی از امر حقیقی و عینی می تواند پرده بردارد؟
پاسخی که برای رفع این اشکال می توان داد اینکه نفس انسانی، حقیقتی موجود در خارج است که هم علم حضوری دارد و هم علم حصولی. مجاری ادراکی و تحریکی او نیز اموری حقیقی و عینی هستند، از سوی دیگر نفس انسانی با همه شئون و جهات وجودی اش جلوگاه فیض اله و مجرای حکم حتمی و تقدیر الهی است که با اختیار انسانی نیز منافات نداشته و با توجه به هویّت اختیاری انسان قضا و قدر الهی رقم خورده و نوشته می شود.

تعبیرهای قرآن کریم گویای این معناست که (خداوند متعال) قرآن را به صورت عربی قرارداده.

با توجه به نفس حضرت نبوی که در پرتو حفظ و امان الهی معصوم و مصون از هر لغزش و خطا و سهو و اشتباهی است، این نفس شایستگی آن را می یابد که صراط مستقیم و گذر گاهی راستین برای ارتباط و تألیف میان حقیقت و اعتبار بوده و حقیقت عینی شهودی را با امر ذهنی حصولی پیوند دهد و منازل و مراتب حقیقتی باشد که در مرتبه ای آن حقیقت عینی و در مرتبه آن حقیقت اعتباری است. زیرا حقیقت اعتباری در مقیاس و اندازه خود به نوعی حقیقت عینی خارجی است ولی عینیت آن همانا در نفس انسانی به صورت امر ذهنی و مفهوم حصولی ظاهر می شود گرچه در سنجش نسبت به خارج، ذهنی است. (همان، ص276)

5- نزول الفاظ قرآن کریم
آنچه که قرآن را دارای اهمیت و مورد توجه قرار می دهد اینست که حتی الفاظ قرآن ایجادی الهی و ابلاغی بشری است به خلاف بعض مخالفان و منکران وحی که درصددند با نسبت دادن انتخاب الفاظ به پیامبر، قرآن را بشری جلوه دهند و از جایگاه و شأن الهی آن بکاهند.
از جمله مواردی که تأیید می کند قرآن کریم به تمام جهاتش از نظر لفظ و معنا از ناحیه خداوند است اینکه می فرماید: وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّما یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسانُ اَلَّذِی یُلْحِدُونَ إِلَیْهِ أَعْجَمِیٌّ وَ هذا لِسانٌ عَرَبِیٌّ مُبِینٌ ﴿النحل‏، 103﴾ وَ لَوْ جَعَلْناهُ قُرْآناً أَعْجَمِیًّا لَقالُوا لَوْ لا فُصِّلَتْ آیاتُهُ ءَ أَعْجَمِیٌّ وَ عَرَبِیٌّ ﴿فصلت‏، 44﴾ این گونه از تعبیرها گویای این معناست که خداوند متعال قرآن را به صورت عربی قرارداده نه اینکه او معانی صرف و مفاهیم محض و بدون لفظ را به قلب رسول الله القا کرده آن گاه خود رسول الله از نزد خویش الفاظ خاصی را برای آن معانی وضع و جعل می کرد. همان گونه که آیه سَنُقْرِئُکَ فَلا تَنْسی ﴿الأعلى‏، 6﴾ توجه می دهد به اینکه خداوند سبحان به همان الفاظ و عباراتی خاص که پیامبر موظف به قرائت همان هاست را برای رسولش اقرا کرده و خوانده تا او فراموش نکند. که این آیات همگی در مدار الفاظ، کلمات و عبارات قرآنی است با قطع نظر از معنا و مفهوم. بنابراین چون اقراء و خواندن قرآن به طور مستقیم از ناحیه پروردگار است به یقین الفاظ و کلمات آن نیز از ساحت او خواهد بود. (همان، ص 123)

نسبت بشری بودن قرآن از این جهت که توسط پیامبر ابلاغ شده اما ایجاد آن از طرف خداوند بوده محذوری ندارد و مورد قبول است.

و اگر در آیاتی مانند یا أَیُّهَا اَلْمُزَّمِّلُ – یا أَیُّهَا اَلْمُدَّثِّرُ – یا أَیُّهَا اَلنَّبِیُّ – یا أَیُّهَا اَلرَّسُول و توجه و ذکاوت در اینکه به دفعات فرموده «قل» و بررسی در آیاتی که فرموده أَ لَمْ یَجِدْکَ یَتِیماً فَآوى، وَ وَجَدَکَ ضَالاًّ فَهَدى، وَ وَجَدَکَ عائِلاً فَأَغْنى دقت شود انسان یقین پیدا می کند که قرآن حکیم، هم از نظر لفظ و هم از نظر معنا و مفهوم و هم از نظر تألیف و هم گرایی لفظ و معنا، همگی از جانب الهی صورت گرفته است.

نتیجه
1- نسبت بشری بودن قرآن از این جهت که توسط پیامبر ابلاغ شده اما ایجاد آن از طرف خداوند بوده محذوری ندارد و مورد قبول است، اما اگر منظور از بشری بودن به معنای دخالت پیامبر در نحوه بیان الفاظ آیات الهی است این با مقام فنای حضرت سازگار نیست و خود خداوند پیامبر را از این کار مبرا دانسته اند.
2- دقت در اعجاز و هماورد طلبی قرآن این نکته را به ذهن می رساند که الفاظ و معانی قرآن، الهی است نه بشری، که اگر از ناحیه بشر بود بالاخره بعد از گذشت هزار و اندی سال، سوره ای مانند آن آورده می شد.
3- پس از اثبات وحی و ارتباط وحیانی پیامبر با خداوند و یقین در اینکه این کتابی که در دست ماست همان کتابی است که بر پیامبر نازل شده جا دارد که علما و مسلمانان تمام همّ و غم خود را صرف فهم و رمز گشایی آیات آن کنند و آنرا سر لوحه کار خود قرار دهند.

منابع
1. وحی و نبوت، جوادی آملی، عبدالله، واعظ جوادی، مرتضی، قم، مرکز چاپ و انتشارات اسراء، چاپ دوم، تابستان 1389
2. وحی و نبوت در قرآن، جوادی آملی، عبدالله، زمانی قمشه ای، علی، قم، مرکز چاپ و انتشارات اسراء، چاپ پنجم، تابستان 1390

پی نوشت
1 – حالت منامیه حالتی که انسان بعد از کنترل و تسلط بر حواس پنج گانه به مرحله ای می رسد که در بیداری چیزی را می بیند که دیگران در خواب می بینند که این حالت غیر از نوم است و وضو در این حالت باطل نیست. (ذیل تفسیر سوره مریم آیت الله جوادی آملی)

لینک کوتاه
https://www.nabavi.co /?p=28009

بدون دیدگاه

پاسخ دهید

فیلدهای مورد نیاز با * علامت گذاری شده اند