سعدیا بی وجود صحبت یار همه عالم به هیچ نستانیم
ما گدایان خیل سلطانیم شهربند هوای جانانیم بنده را نام خویشتن نبود هر چه ما را لقب دهند آنیم گر برانند و گر ببخشایند ره به جای دگر نمیدانیم چون...
ما گدایان خیل سلطانیم شهربند هوای جانانیم بنده را نام خویشتن نبود هر چه ما را لقب دهند آنیم گر برانند و گر ببخشایند ره به جای دگر نمیدانیم چون...
عطار: هر آن نقشی که بر صحرا نهادیم تو زیبا بین که ما زیبا نهادیم سر مویی ز زلف خود نمودیم جهان را در بسی غوغا نهادیم چو آدم را...
عشق را گوهر ز کانی دیگر است مرغ عشق از آشیانی دیگر است هرکه با جان عشق بازد این خطاست عشق بازیدن ز جانی دیگر است عطار » دیوان اشعار...
حقيقت عرفان وتصوف از نگاه مرحوم آيةالله نخودكى قدس سره: در كتاب غوالى اللئالى آمده است كه : ازحضرت على عليه السلام پرسيدند معنى تصوف چيست ؟ فرمود: التصوف مشتق...
عطار » کفر است ز بی نشان نشان دادن چون از بیچون نشان توان دادن چون از تو نه نام و نه نشان ماند آنگاه روا بود نشان دادن تا...
سخنى درخودشناسى و معرفت نفس : كميل بن زياد گويد: از حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام تقاضا كردم كه نفس مرا به من باز شناساند. فرمود: يا كميل مقصودت...
فردوسی : اگر بار خارست خود کشتهای و گر پرنیانست خود رشتهای تهی شد ز کینه سر کینه دار گریزان همی رفت سوی حصار پس اندر سپاه منوچهر شاه دمان...
… ای خوانده ترا خدا ولی ادر کنی بر تو ز نبی نص جلی ادر کنی دستم تهی و لطف تو بی پایانست یا حضرت مرتضی علی ادر کنی …...
جامى : خردنامه ارسطو دبیر خردمند دانشپژوه نویسندهٔ قصهٔ هر گروه نوشت از سکندر شه نامدار که چون سلطنت یافت بر وی قرار، چو نور خرد بودش اندر سرشت خردنامههای...
ای امیرالمومنین ای شمع دین ای بوالحسن ای به یک ضربت ربوده جان دشمن از بدن ای به تیغ تیز رستاخیز کرده روز جنگ وی به نوک نیزه کرده شمع...
بِسم اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم منّت خدای را عز و جل که طاعتش موجب قربتست و به شکر اندرش مزید نعمت هر نفسی که فرو می رود ممدّ حیاتست و چون...
ای شیر خدا امیر حیدر فتحی وی قلعه گشای در خیبر فتحی درهای امید بر رخم بسته شده ای صاحب ذوالفقار و قنبر فتحی
نقدها را بودآيا که عيارى گيرند تا همه صومعه داران پى کارى گيرند قوت بازوى پرهيزبه خوبان مفروش که درين خيل حصارى به سوارى گيرند خوش گرفتند حريفان سرزلف ساقى...
ای مسافر دل منه بر منزلی هیچ میدانی چه میگوید رباب ز اشک چشم و از جگرهای کباب پوستیام دور مانده من ز گوشت چون ننالم در فراق و در...
نه سیم نه دل نه یار داریم پس ما به جهان چه کار داریم غفلتزدگان پر غروریم خجلتزدگان روزگاریم ای دل تو ز سیم و زر چگویی ما جمله ز...